تا مینشینی بنویسی نگران کارهای نکردهات میشوی؟
وقتی میتوانی حرفهای شوی که بیاعتنایی به این نگرانی را بیاموزی.
امروز کلی قربانصدقهی زبان فارسی و ظرفیت فراوانش برای ساخت کلمات تازه رفتم.
از میان یادداشتهای قدیمیام:
«میخواهم آنقدر تند و زیاد بنویسم تا فکرهای پنهان، فکرهای سرکوبشده بالا بیایند.»
چرا این حرف آن سکستون را ده هزار بار برای خودت تکرار نمیکنی «گاهی اوقات ده صفحه چرندیات محض مینویسم تا به یک جملهی خوب برسم.»؟
ستیز با خواب بیجاست. به جای دشمنی با خواب به استفادهی بهینه از لحظات بیداری فکر کنیم.
از میان یادداشتهای قدیمیام:
«بله، به گفتهی شما موفقیت آسانسور ندارد و باید از پلهها بالا برویم. اما نقش خلاقیت این وسط چیست؟ خلاقیت قرار است ما را به آسانسور موفقیت برساند، برای موفقیت آسانسور بسازد.»
برای رسیدن به نظم ذهنی به عدد نیاز داری. باید اعداد مخصوص خودت را پیدا کنی. مثلن من میدانم که هر روز باید ده تا ده دقیقه بنویسم (+).
نامه بنویسیم، اول از همه به خودمان. هر روز به خودمان چندین و چند نامه بنویسیم.
چه اصراری داری که خودت را تهِ تهِ بنبست ببینی و هر راهحلی را بی حاصل؟
راهحل زمانی نتیجه میدهد که کمی هم اثربخشی آن را به خودت تلقین کنی.
در آینده بیاندازه افسوس خواهی خورد اگر یادداشتهای روزانهات را با جزئیات کامل ننویسی.
انگیزه و انرژی انجام کارهای بزرگ را وقتی به دست میاوریم که کارهای کوچک را کنار بگذاریم. کارهای ریز و کمحاصل عامل حواسپرتی و بهانهی بهتعویق انداختن کارهای ارزشمندند.