میکوشی خوبی آدمها را بیشتر به خاطر بیاوری یا بدی آنها؟
از چیزهایی که در تو احساس تازه ایجاد میکنند استقبال کن، آنها زمینهساز شکلگیری افکار تازهاند.
پیشنهاد: رمان بخوان. رمان با کمترین هزینه و بیشترین تنوع و کیفیت میتواند خالق احساسات تازه باشد.
دوستی در جلسهی امروز نویسندگی خلاق گفت: «من خودم ماجرام».
بله، ما که مشتاق نوشتنیم، هر کدام خود یک ماجراییم. ماجراپنداشتن خویش بهانهای همیشگی برای نوشتن است.
نوشتن از همان دری وارد زندگی تو میشود که یقین و قطعیت از آن خارج شده است.
میل نویسندگی زادهی ابهام است.
مگر میتوان میل به فلسفیدن دربارهی زندگی خویشتن را نادیده گرفت؟
-کاش هر جملهای که از دهن آدم میاد بیرون مثل یه شعر باشه؛ اما نه مثل اون مزخرفات کهنهای که اغلب آدما شعر میدونن. یه شعر بیزلمزیمبو باشه مثل این:
«به تو حسودیم میشه
هر وقت دلت بخواد
میتونی ترک کنی منو
اما من نمیتونم
ترک کنم خودمو.*»
*آنا اشویر، کتاب «دارد هوا که بخواند»، ترجمهی محمدرضا فرزاد
نقونالههام هیچ به کارت نخواهد آمد.
گلایههایم برای خودم، امیدهایم برای تو.
سراغ نوشتههای پارسال و پیرارسال و پسپیرارسال نرو. وحشت میکنی از اینکه هنوز همان دردها و دغدغهها را داری، از اینکه رشدت به چشم نمیآید. نرو، هیچ وقت تا مطمئن نشدی سراغشان نرو. اطمینان از چی؟ از دگرگونیِ مشهود؛ اما بزرگترین دگرگونی هم چون بهتدریج صورت گرفته شاید چندان به چشم نیاید. میبینی که راهی برای اطمینان یافتن نیست. پس برو، سراغ نوشتههای پارسال و پیرارسال و پسپیرارسال برو، شاید چیزی برای غافلگیر شدن یافتی.
طراحی و پشتیبانی: سعید قائدی