کلمات بر ترک موتور

  1. و حواست که نباشد تمام جهان را می‌کنی بهانه‌یی برای گریز از نوشتن. و به‌راستی چرا ما از چیزی که دوست داریم این‌همه می‌ترسیم؟ شروع نوشتن همیشه هراسناک است. نوشتن همیشه از صفر آغازیدن است. همین تحمل مداوم شروع از هیچ ترسناک است. انگار هیچ‌یک از کوشش‌های قبلی‌ات به کار نمی‌آیند، حتا ذره‌یی از تشویشت نمی‌کاهند. اما آیا نمی‌توان همین را جنبه‌ی هیجان‌انگیز نوشتن دید؟ اگر نوشتن سهل و ساده می‌شد و بی‌هیچ هراسی هر لحظه که اراده می‌کردیم دست روی صفحه می‌گذاشتیم و متن روان می‌شد آیا شوقی می‌ماند؟ شاید لذت نوشتن در ترس از نوشتن است. شاید همین است که سبب می‌شود بعد از هر بار نوشتن احساس پیروزی کنیم یا کمی سرخوش شویم، همین لذت غلبه‌ی دوباره بر ترس و تشویش نوشتن، همین تجربه‌ی والاترین و دشوارترین نوع شجاعت؛ شجاعت خلاقیت.
  2. سیروس علی‌نژاد درباره‌ی تجربه‌ی مصاحبه با پرویز ناتل خانلری می‌نویسد:

    «دکتر خانلری کسی بود که وقتی حرف می‌زد چنان پخته و سنجیده و درست حرف می‌زد که وقتی نوار را به‌اصطلاح پیاده می‌کردید همه‌چیز درست و کامل بود و نیاز به ویرایش نداشت.»
    -از کتاب «نجف دریابندری/حلوای انگشت‌پیچ»، گفت‌وگوی سیروس علی‌نژاد با نجف دریابندری، صفحه‌ی ۹۶

    اینگونه سخن ورزیدنم آرزوست.

  3. امروز یکی از بهترین جلسات کلاس پیشرفته‌ی پنجشنبه‌ها بود. مهدیه و باده و مریم و مرضیه و فهیمه و زهرا و ساقی و صدف و مهدیه هر یک با داستانی متفاوت آمده بودند. قصه‌ها روی چیزهای گوناگونی نوشته‌ شده بودند؛ از شانه‌ی تخم مرغ و عرق‌گیر و جمعه‌ی کادو گرفته تا پاکت سیگار و کیسه و کتاب کودک. قرار بود داستانی بنویسیم با یک راوی خاص که در شرایط خاصی ناچار شده حرف‌هایش با ابزاری نامعمول بنویسد. تمرینی بود برای یک تجربه‌ی زبانی متفاوت، که خوشبختانه درست پیش رفت و به هدف رسیدیم. در جلسه‌ی امروز حرف کتاب «شعارنویسی رو دیوار کاغذی» هم به میان آمد و من بخش‌هایی از این گفت‌وگوی امیر احمدی آریان را نقل کردم و گپ زدیم:

    «تصوری که من از حیات زبانی نویسنده دارم این است که یک بدن است و این بدن یک‌سری عضلاتی دارد. مجموعه‌ای از این عضلات را آدم به کار می‌گیرد تا وقایع خاصی را بگوید. مثلاً یک آدم که به مرز فروپاشی کامل می‌رسد، بخشی از عضلات این تن زبانش درگیر گفتن آن قصه می‌شود که مثلاً در داستان عاشقانه آن مجموعه از عضلات به آن شدت درگیر نیست. مسئله این است که وقتی شما عضلات زبان کار نکشید، ضعیف می‌شوند و در طول زمان خود عضله دچار زوال می‌شود…»

  4. طنزبانک ۲ هم تمام شد. با هم فیلم دیدیم، کتاب خواندیم، گفتیم، خندیدیم و قرار گذاشتیم شوقمان به‌طنز را زنده نگه داریم، با «حرکت طنز». («حرکت طنز» عنوان دوره‌یی تازه‌ است که به‌زودی فراخوان آن اعلام می‌شود.)
  5. یکی دو تا از واژه‌ها را هم دوست دارم بیندازم ترک‌ موتور، محکم کمرم را بگیرند و گاز بدهم تا دل خنکی، تا شکم سبزترین گم‌گوشه‌های جاده چالوس.
  6. از لذت‌های امروز: خواندن تمرین‌های همسفران تازه‌ی دوره‌ی نویسندگی خلاق. از این دوره «استعاره» را پررنگ‌تر از قبل پیگیری می‌کنیم.
  7. بیایید به این فکر کنیم: اگر خودمان را خانه‌ی قدیمی اما زیبا و ارزشمند فرض کنیم که ارزش بازسازی و زیباترشدن را دارد، برای این بازسازی چه نقشه‌یی می‌کشیم و از کجا می‌آغازیم؟

14 پاسخ

  1. بعضی چیزها را نه می‌فهمم نه سعی می‌کنم، بفهمم. یکیش همین ترس از نوشتن. درک نمی‌کنم خود نوشتن چرا باید ترس داشته باشد. اینکه در خلوت بنشینی و با قلم یا کیبورد بنویسی چرا ترسناک است؟ چه سختی دارد؟ مرا آزاد بگذارند، عین خوابیدن، در لحظه و هرجا می‌نویسم. ترس از انتشار اما فرق دارد. نوشتن سختت هست چون از انتشار می‌ترسی. اما نوشتن ترس ندارد. لذتبخش است. رهایی‌بخش است. اتفاقن هم شوق دارد. چرا نداشته باشد وقتی هرلحظه اراده کنی، چیزی برای نوشتن داری. این یکی را هم نمی‌فهمم. از چی بنویسم؟ ایده برای نوشتن. هروقت در دوره‌ها می‌شنوم، متحیر می‌شوم. فقط یک نگاه به دوربر می‌خواهد. نوشتن را با اضطراب همراه نکنید. نوشتن باید با آدم یکی شود. جزئی از بدن شود. مگر دست و چشم و قلب تشویش دارند؟ ترسناکش نکنید. فیلم «قلم‌پرها» را می‌دیدم. مارکی دوساد در دارالمجانین اول با قلم و کاغذ می‌نوشت، بعد با شراب روی پارچه نوشت، بعد با خون روی لباسش نوشت. لختش کردند و همه چیزش را گرفتند، قصه‌اش را گفت و نوشتند در پایان با مدفوعش نوشت. نوشتن ترس ندارد. کسی که اهلش باشد، می‌نویسد درهرشرایطی.

    1. افلیا جان
      کاش موضوع به همین سادگی‌ها بود، ولی نیست. ماجرا آدم به ادم فرق می‌کنه، و تجربه‌ی شخصی خودمون رو نمی‌تونیم به همه تعمیم بدیم.
      بنابراین شما به خاطر ویژگی‌هایی که داری، ممکنه نتونی بحران و اضطرابی که برخی درگیرش هستن به خوبی حس نکنی.
      ما تو نویسنده‌های بزرگ خیلی‌ها رو داشتیم که با دشواری و عذاب بسیار می‌نوشتن، اما شاهکار هم خلق کردن، برعکس هم هست، کسایی خیلی راحت و بی‌دردسر می‌نوشتن.
      برای درک بهتر موضوع شاید خوندن مقاله‌ی «تشویش نوشتن» از دکتر فاضلی بتونه نگاه روشمند و درستی به ما بده.

  2. من اگر خانه قدیمی ارزشمندی باشم، دو تا تالار بزرگ نیاز دارم برای جدی‌ گرفتن و به رسمیت شناختن دو روی زندگیم. البته که زندگی‌م سکه نیست تا فقط دو رو داشته باشد، چند وجهی نامنتظمی‌ست که برای بقیه‌شان اتاق‌ها و اتاقک‌هایی کافی هستند. آن دو وجه را باید جدی‌ بگیرم و کار واقعی کنم و این‌همه با انکار و طفره خرابی به بار نیاورم.

  3. سلام استاد 🌷
    این واژه‌ی همسفران که به‌کار می‌برید، خیلی مهربانانه و رویاییه.
    و چه جالب!
    شمارهٔ ۵ تصویرشم خنکه 😄 کاش می‌گفتین کدوم دو واژه‌رو دوست دارین بندازین ترک موتور 🏍️

    1. درود خانم ایمانی نازنین
      این «همسفران» از صدرالدین الهی وام گرفتم، در یک مصاحبه‌یی می‌گه به دانشجوهاش در دانشکده‌ی روزنامه‌نگاری می‌گفته «همسفران من».
      درباره‌ی اون دو واژه هم هنوز مطمئن نیستم، اول باید بپرسم ببینم حاضرن ترک موتور بشینن یا نه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *