امروز هر جور بود و با کسالتم اومدم آنلاین شرکت کردم. بعد از کارگاه به خودم هشدار دادم که حالت بده که بده. پاشو کاراتو بکن. و خوشبختانه از بعد کارگاه تا حالا پای کارهام نشستم.
ممنون از شما.
سلام استاد
نکاتی که بهشون اشاره کردید خیلی کاربردی هستن
من چندتاشو انجام می دادم
و چندتاشم به تازگی شروع به انجامشون کردم واقعا مفید هستن
تنها مشکل در بهبود کیفیت خوابه باید رو این موضوع هم کار کنم
ممنون استاد برای راهکارهای سازندتون🙏🙏
تصدّقت گردم، “جیمیل”، پیامِ مهرانگیزت را (که اینجا در ذیل یکی از دیدگاههای ناچیزم، مرقوم کرده بودی)، به دستِ دلُ و دیدگانِ مشتاقم رساند.
عزیز جانم، لطفت مزید و سایهات مستدام.
اما شاهین شریف، قشنگ، گران و گرامیام، با اجازهات اینجا چند جملهای بنویسم در تأیید بعضی از آن نکاتی که در این یادداشتِ سودمند و ثمربخش و خواندنیات به ما نویسندگان گوشزد کردهای:
۱
شاید به شال قبای عدهای از فارسیدوستانم بربخورد، ولی باید بپذیریم که زبان ما، از بعضی جهات، زبان گدا و نداری است؛ زبان ما نحیف است و از کمبود کلمه رنج میبرد.
کسی که کمی با دیگر زبانهای دنیا آشناست؛ کسی که دست به قلم باشد و مدام تجربهی تلخِ کمآوردن کلمه حین نوشتن را داشته باشد، بهحتم این حرفم را بیچکوچانه میپذیرد و تلاش نابخردانه در دفاع از زبان فارسی شیرینتر از عسلمان نمیکند.
۲
غالب کلمات فرهنگستان (چه آنهایی که صفر تا صدشان را خود فرهنگستان ساخته و چه آن مونتاژیها)، برای من نویسنده روی کاغذ بهکاربردنی نیستند. لابد میپرسید چرا؟ به عرض برسانم که چون زنده و پویا نیستند؛ چون در آنها زندگی و حیات را احساس نمیکنم؛ چون روان و چابک و چالاک و بانشاط نیستند.
هیچ نانویسندهای هست که بگوید که این مجموعهی عقبافتاده و تار و سیاه یعنی «رایانامه، تارکده، تارنما، سیاههنویسی و …» برابری است شایسته برای «ئیمیل، وب، وبلاگ و چکلیست و …»؟
علیرغم همهی خدمات و زحمات فرهنگستان؛ ولی زبان ما در کشور خودمان چندان خریدار ندارد تا چه برسد در کشورهای دیگر. بهباورم بزرگترین خطای فرهنگستان اینست که هیچگاه حاضر نیست چشممش را باز کند و “بار کلمات” را ببیند. نمیشود با رفتاری رفع تکلیفانانه زبانی را پالید و یا تقویتش کرد.
۳
شاهین، دوست عزیز، نازنین و فرزانهام،
در آخر عرایضم پیشنهادی داشتم و آن اینکه: مقدماتی را (در هر کجا از فضای مجازی که صلاح میدانی، در همین وبلاگ یا در جای دیگر) فراهم کن تا همسفرانت، کلمات و ترکیبات نوساختهشان را و یا حتی آنهایی را که تازه به گوششان خورده را یکجا روی هم بریزیند و بشود مخزنی پر از کلمات نو. پیشکشی به همهی نویسندگان.
عناوین یادداشتهایت هم مملو از همین تازهواژههاست.
این چند تا هم از بضاعت مزجات من، امیدوارم در استخدامشان اشتباه نکرده باشم:
۱. کام گرفتن از کلمات: معتقدم بعضی لذتهاست که تنها یک نویسنده هنگام نگارش کلمات آن را میچشد و حتی پادشاهان هم از این لذت محرومند. البت لذتبخشترین و بارورترین نوع آن، وقتی اتفاق میافتد که کلمهای را ساعتها پیش از نوشتن، خوب با چشمانمان ورانداز کنیم و آن را دستِکم یکیدوشب در ذهنمان بخیسانیم. اگرچه کلمات پس از نگارش نیز همچنان کامگرفتنیاند.
۲. دشخوان [دُ شْ]: به عبارتی که خوانشش سخت و دشوار باشد دشخوان میگویم.
۳. نشخوان [نُ شْ]: به رفیقانی که مطالب تکراری و دستمالی شدهی دیگران را برایم بازخوانی میکنند، میگویم: “واقعاً که، آدمِ نشخوانی هستی.” (چیزی شبیه همان نشخوار لفظاً، وزناً و معناً)
داشتم فایل جلسه کارگاه 26 تمرین نوشتن را گوش میکردم، شنیدم که گفتید پیادهروی بسیار فراتر از ورزش. یعنی خوب شد آنلاین نبودم😂😂در آن لحظهی گفتن این جمله. بااینکه تصمیم گرفتم در بیشتر عرصهها در افق گم شوم و دیگر نباشم اما نشد نسبت به این جمله عکسالعمل نشان ندهم. نکنید آقا نکنید!!!!!!😁😁 چرا اصلن مقایسه میکنید. بعد فراترررر آخه. وای من. 🤦♀️ پیادهروی اصلن ورزش نیست. پیادهروی نوعی مراقبه میتواند باشد. البته اگر الان انجمن حمایت از مراقبه یقه مرا نگیرد. اما در نهایتش مراقبه است نه ورزش. جایگزین ورزش نمیشود. نه از آن کمتر است و نه بیشتر. پیادهروی یک چیز است و ورزش یک چیز دیگر. تازه، پیادهروی با آداب خاص میتواند مراقبه به حساب بیاید. شما برای سلامت جسم و روان بهتره ورزش بکنی، توانستی کنارش پیادهروی هم بکن.چه بهتر. جای آن پریسایی که فامیلش را نمیدانم، خالی.
با احترام، افلیا از انجمن «پیادهروی ورزش نیست»
سلام و درود بر شما استاد عزیزم من در حال مردن هم که باشم حتی در حالت درازکش در تخت حتما وبینارها و دورههاتون رو شرکت میکنم. چون بسیار مفیدند و همیشه دعاگوی سلامتیتون هستم که تا این حد اخلاقتون نیکه و رایگان وبینار میگذارید. قلمتان توانا و تنتان سلامت و همیشه شاد باشید.
نمیدونم چرا اما گاهی واقعا گم میشم. بین همهی کتابا و هدفها و زندگی روزمره. نه اینکه کاری نکنم نه، اما به نظرم کیفیتی رو که باید، نداره. یادآوری همهی این نکتههای مهم باعث میشه که یه تلنگر به خودم بزنم و دوباره افکارم رو مرو کنم. این طوری تا حدودی به همون روال قبل برمیگردم. ممنون از شما 🙏
اعتیاد شیرین به نوشتن و خواندن حالم را روبراهتر میکند. من نیز کموبیش خود را متعهد به بازبینه کردهام. به نظرم نتیجهی روحی حاصل از انجامش بهترین پاداش زمان گذاشتن برای هر بخش از این فهرست است. هر بار چیزی مییابیم و این یافتهها را در چمدان اندوختههای ارزشمندمان حفظ میکنیم. بودن ارزشمندتان را سپاس.
خواستم آن رقاصه جاودان باشم
ایستاده بر مُناره آیینها
تردید از مذاهب و اندیشه [بودایی] برگیرم
به پیچ و تابِ هنر
به لرزشِ کمرِ خالی از استحکام
که بطلانِ تمام ایمانها
در هوسِ چشمهای منتظران مینمود.
بی مددِ دانستن
چگونه زنی باشم
از درازدستی ها در امان
و تخیلم،مدام از لقاحِ هزاران دیده در امان
و هم بنمایانم آن یگانه معنا را
که سالخوردگی، دستخوشِ بی شوری و بی سرانجامیم در عشق نخواهد کرد
و زبانِ شاعری از زهدان
نه گندیده و بی بلوغ
بلکه بسان شکوفه
از باغ سیب سر خواهد زد
و من، انگشتانم را
به هیاهوی ساز میآویزم
و پایم را بینصیب از کوچ،نخواهم گذاشت
و زبانِ تنم،چروکِ تجربهایست
که از افعیِ شب و روز نیش میخورد
میرقصد
میمیرد
تمام میشود
بی مددِ دانستن…..
درود بیکران جناب کلانتری.تقریبا دو هفته اس با شما اشنا شدم بسیار باعث مباهات و خرسندی بنده شد انگار سالها منتظر چنین فرصتی بودم.کاش خیلی زودتر اشنا شده بودم.
24 پاسخ
سلام استاد
تمام بندهایی که نوشتید خیلی میتونن مورد استفاده قرار بگیرن
اگر که بهشون عمل بشه بسیار تاثیر مثبت و تحولبرانگیزی ایجاد میکنن
من که سعی میکنم هر روز این مطلب شما رو مطالعه کنم و به کار ببرم
سپاس
درود زهرا جان
امیدوارم شاد و پرانرژی باشی.
تنک یو سو ماچ استاد زنده باشید
امروز هر جور بود و با کسالتم اومدم آنلاین شرکت کردم. بعد از کارگاه به خودم هشدار دادم که حالت بده که بده. پاشو کاراتو بکن. و خوشبختانه از بعد کارگاه تا حالا پای کارهام نشستم.
ممنون از شما.
درود خانم قهرمانی
همت و ارادهی شما رو تحسین میکنم.
سلامت باشید.
سلام استاد
نکاتی که بهشون اشاره کردید خیلی کاربردی هستن
من چندتاشو انجام می دادم
و چندتاشم به تازگی شروع به انجامشون کردم واقعا مفید هستن
تنها مشکل در بهبود کیفیت خوابه باید رو این موضوع هم کار کنم
ممنون استاد برای راهکارهای سازندتون🙏🙏
سلامت باشید رعنا جان
امیدوارم روز به روز زندگیتون زیبا و زیباتر بشه.
تصدّقت گردم، “جیمیل”، پیامِ مهرانگیزت را (که اینجا در ذیل یکی از دیدگاههای ناچیزم، مرقوم کرده بودی)، به دستِ دلُ و دیدگانِ مشتاقم رساند.
عزیز جانم، لطفت مزید و سایهات مستدام.
اما شاهین شریف، قشنگ، گران و گرامیام، با اجازهات اینجا چند جملهای بنویسم در تأیید بعضی از آن نکاتی که در این یادداشتِ سودمند و ثمربخش و خواندنیات به ما نویسندگان گوشزد کردهای:
۱
شاید به شال قبای عدهای از فارسیدوستانم بربخورد، ولی باید بپذیریم که زبان ما، از بعضی جهات، زبان گدا و نداری است؛ زبان ما نحیف است و از کمبود کلمه رنج میبرد.
کسی که کمی با دیگر زبانهای دنیا آشناست؛ کسی که دست به قلم باشد و مدام تجربهی تلخِ کمآوردن کلمه حین نوشتن را داشته باشد، بهحتم این حرفم را بیچکوچانه میپذیرد و تلاش نابخردانه در دفاع از زبان فارسی شیرینتر از عسلمان نمیکند.
۲
غالب کلمات فرهنگستان (چه آنهایی که صفر تا صدشان را خود فرهنگستان ساخته و چه آن مونتاژیها)، برای من نویسنده روی کاغذ بهکاربردنی نیستند. لابد میپرسید چرا؟ به عرض برسانم که چون زنده و پویا نیستند؛ چون در آنها زندگی و حیات را احساس نمیکنم؛ چون روان و چابک و چالاک و بانشاط نیستند.
هیچ نانویسندهای هست که بگوید که این مجموعهی عقبافتاده و تار و سیاه یعنی «رایانامه، تارکده، تارنما، سیاههنویسی و …» برابری است شایسته برای «ئیمیل، وب، وبلاگ و چکلیست و …»؟
علیرغم همهی خدمات و زحمات فرهنگستان؛ ولی زبان ما در کشور خودمان چندان خریدار ندارد تا چه برسد در کشورهای دیگر. بهباورم بزرگترین خطای فرهنگستان اینست که هیچگاه حاضر نیست چشممش را باز کند و “بار کلمات” را ببیند. نمیشود با رفتاری رفع تکلیفانانه زبانی را پالید و یا تقویتش کرد.
۳
شاهین، دوست عزیز، نازنین و فرزانهام،
در آخر عرایضم پیشنهادی داشتم و آن اینکه: مقدماتی را (در هر کجا از فضای مجازی که صلاح میدانی، در همین وبلاگ یا در جای دیگر) فراهم کن تا همسفرانت، کلمات و ترکیبات نوساختهشان را و یا حتی آنهایی را که تازه به گوششان خورده را یکجا روی هم بریزیند و بشود مخزنی پر از کلمات نو. پیشکشی به همهی نویسندگان.
عناوین یادداشتهایت هم مملو از همین تازهواژههاست.
این چند تا هم از بضاعت مزجات من، امیدوارم در استخدامشان اشتباه نکرده باشم:
۱. کام گرفتن از کلمات: معتقدم بعضی لذتهاست که تنها یک نویسنده هنگام نگارش کلمات آن را میچشد و حتی پادشاهان هم از این لذت محرومند. البت لذتبخشترین و بارورترین نوع آن، وقتی اتفاق میافتد که کلمهای را ساعتها پیش از نوشتن، خوب با چشمانمان ورانداز کنیم و آن را دستِکم یکیدوشب در ذهنمان بخیسانیم. اگرچه کلمات پس از نگارش نیز همچنان کامگرفتنیاند.
۲. دشخوان [دُ شْ]: به عبارتی که خوانشش سخت و دشوار باشد دشخوان میگویم.
۳. نشخوان [نُ شْ]: به رفیقانی که مطالب تکراری و دستمالی شدهی دیگران را برایم بازخوانی میکنند، میگویم: “واقعاً که، آدمِ نشخوانی هستی.” (چیزی شبیه همان نشخوار لفظاً، وزناً و معناً)
پرچانگیام را ببخش، بدرود.
۳٫۲٫۱ شنبه
۷:۲۱
داشتم فایل جلسه کارگاه 26 تمرین نوشتن را گوش میکردم، شنیدم که گفتید پیادهروی بسیار فراتر از ورزش. یعنی خوب شد آنلاین نبودم😂😂در آن لحظهی گفتن این جمله. بااینکه تصمیم گرفتم در بیشتر عرصهها در افق گم شوم و دیگر نباشم اما نشد نسبت به این جمله عکسالعمل نشان ندهم. نکنید آقا نکنید!!!!!!😁😁 چرا اصلن مقایسه میکنید. بعد فراترررر آخه. وای من. 🤦♀️ پیادهروی اصلن ورزش نیست. پیادهروی نوعی مراقبه میتواند باشد. البته اگر الان انجمن حمایت از مراقبه یقه مرا نگیرد. اما در نهایتش مراقبه است نه ورزش. جایگزین ورزش نمیشود. نه از آن کمتر است و نه بیشتر. پیادهروی یک چیز است و ورزش یک چیز دیگر. تازه، پیادهروی با آداب خاص میتواند مراقبه به حساب بیاید. شما برای سلامت جسم و روان بهتره ورزش بکنی، توانستی کنارش پیادهروی هم بکن.چه بهتر. جای آن پریسایی که فامیلش را نمیدانم، خالی.
با احترام، افلیا از انجمن «پیادهروی ورزش نیست»
باورت میشه از رو غرض و کِرم فراوان اون حرفو زدم؟
دوست داشتم دوستایی مثل تو رو یه خرده اذیت کنم.
امضا: خبیثالشاهین کلونتری
سلام و درود بر شما استاد عزیزم من در حال مردن هم که باشم حتی در حالت درازکش در تخت حتما وبینارها و دورههاتون رو شرکت میکنم. چون بسیار مفیدند و همیشه دعاگوی سلامتیتون هستم که تا این حد اخلاقتون نیکه و رایگان وبینار میگذارید. قلمتان توانا و تنتان سلامت و همیشه شاد باشید.
ایشالا همیشه تنتون سلامت باشه خانم روحانی عزیز
شما برای من بسیار عزیز هستید.
نمیدونم چرا اما گاهی واقعا گم میشم. بین همهی کتابا و هدفها و زندگی روزمره. نه اینکه کاری نکنم نه، اما به نظرم کیفیتی رو که باید، نداره. یادآوری همهی این نکتههای مهم باعث میشه که یه تلنگر به خودم بزنم و دوباره افکارم رو مرو کنم. این طوری تا حدودی به همون روال قبل برمیگردم. ممنون از شما 🙏
درود گیابند جان
تو طی این سالها نشون دادی که جقدر با اراده و جدی هستی در رشد.
بهت تبریک میگم.
چه خوب که نوشتن رو رها نکردی و در تکاپوی بهتر شدنی.
اعتیاد شیرین به نوشتن و خواندن حالم را روبراهتر میکند. من نیز کموبیش خود را متعهد به بازبینه کردهام. به نظرم نتیجهی روحی حاصل از انجامش بهترین پاداش زمان گذاشتن برای هر بخش از این فهرست است. هر بار چیزی مییابیم و این یافتهها را در چمدان اندوختههای ارزشمندمان حفظ میکنیم. بودن ارزشمندتان را سپاس.
سلام و درود
خداوند این ویژگیِ حیاتبخشی رو که به شما بخشیده، هر روز بیشتر و بیشتر کنه!
از تغییر موارد بازبینه هم برامون میگید؟و از تعدادش
💚🌸
سلام سارا جان
سپاسگزارم از لطف و مهر شما.
بله حتمن بیشتر و بیشتر ازش حرف میزنیم.
سلام استاد. صحبتهای شما همیشه حال آدم رو خوب میکنه. واقعن از شما سپاسگزارم.
ممنونم از لطف شما مهدیه عزیز.
مقابل شیشه ائی بودم،خود را در آن میدیدم:
خواستم آن رقاصه جاودان باشم
ایستاده بر مُناره آیینها
تردید از مذاهب و اندیشه [بودایی] برگیرم
به پیچ و تابِ هنر
به لرزشِ کمرِ خالی از استحکام
که بطلانِ تمام ایمانها
در هوسِ چشمهای منتظران مینمود.
بی مددِ دانستن
چگونه زنی باشم
از درازدستی ها در امان
و تخیلم،مدام از لقاحِ هزاران دیده در امان
و هم بنمایانم آن یگانه معنا را
که سالخوردگی، دستخوشِ بی شوری و بی سرانجامیم در عشق نخواهد کرد
و زبانِ شاعری از زهدان
نه گندیده و بی بلوغ
بلکه بسان شکوفه
از باغ سیب سر خواهد زد
و من، انگشتانم را
به هیاهوی ساز میآویزم
و پایم را بینصیب از کوچ،نخواهم گذاشت
و زبانِ تنم،چروکِ تجربهایست
که از افعیِ شب و روز نیش میخورد
میرقصد
میمیرد
تمام میشود
بی مددِ دانستن…..
درود شاهین عزیز.
زنده باد فاطمه عزیز
زیبا و دلنشین نوشتید.
درود بیکران جناب کلانتری.تقریبا دو هفته اس با شما اشنا شدم بسیار باعث مباهات و خرسندی بنده شد انگار سالها منتظر چنین فرصتی بودم.کاش خیلی زودتر اشنا شده بودم.
درود بر خانم حیدری نازنین
لطفتون مایهی خرسندیه.
امیدوارم همیشه خوش بدرخشید در زندگی.