☐یک مرض من هم آن است که تقریبن هر روز یک اسم جدید و عجیب برای خودم میسازم و حتا از برخی اطرافیانم خواهش میکنم مرا با همان نام صدا کنند. حالیا اسم امروز:
نام کوچک: قید
نام خانوادگی: قرعه
تا حالا قید قرعه را از نزدیک دیده بودید؟
غذای محبوب: قرعهسبزی
پینوشت: با تشکر از آگهی مضحک بانگ (رحیمخالاوغلو با اینکه روزنامهخوان قدیم است، اصرار دارد بانک را بانگ تلفظ کند.)
پیوند مرتبط: فهرست بیخاصیت
☐بله، چه بهتر که جمله را کوتاه بنویسیم. اما اگر هم هوس جملهی بلند کردیم، اینطوری درست بنویسیم:
اولین باری که لقوهی زبان سهراب عامری سخت باعث زحمت او شد، وقتی بود که دورهی دبستان را تمام کرده بود و میخواست به دبیرستان برود و پدرش تلاش میکرد که به هزار و یک دلیل به او بفهماند که سواد در حدّ خواندن و نوشتن نهتنها لازم است، بلکه ثواب هم دارد، ول از این حدّ بیشترش مایهی گمراهی و گرفتاری است و بنابراین حالا که تصدیق ششم ابتدایی را گرفته است، خدا را شکر کند که میتواند، اگر مشکلی پیش بیاید، عرض حالی بنویسد، حساب خرج و دخل زندگیاش را نگهدارد و شبهای جمعه برای آمرزش امواتش… و همینجا بود که سهراب مثل فنر از جا جست و فریاد زد…»
-محمود کیانوش، کتاب «این آقا کی باشند؟»، نشر مروارید، ۱۳۸۹، ص. ۳
پیوند مرتبط: فهرست جملههای بلند خوب
☐از دیالوگهای امروز:
مرد سالدار: عِناب یا به قول شوما عَناب خیلی خوبه. دور روز که بخوری دیگه از یبوست موبوست خبری نیس. چون همه درد و مرضا به خاطر یبوسته. وقتی دفع نکنی هر چی باشه میمونه جذب بدن میشه دیگه.
☐۱۲:۲۰. امروز بارانی است. نمیتوانم خوب نباشم. سرحال و امیدوارم. امروز روز پیادهروی است.
☐دایینال «مردی که در غبار گم شد» را کش رفته و پس نمیآورد. رفتم یکی دیگر خریدم. قدری گران. حس میکنم رفته تو پاچهام. وقتی چنین حسی دارم زور میزنم هر طور شده رس کتاب را بکشم تا زهر خریتِ خرید دفع شود.
بخوانیم سطری درخشان از این شاهکار نصرت رحمانی را:
«زندگی به من آموخته بود که در روشنایی باید عاشق شد و در تاریکی عشق ورزید.»
☐۲۳:۲۱. یکسره درگیر بودم تا حالا. الان هم دفترم. نبی هم هست. خبرنامهی ایمیلی را نوشتم و همین حالا میفرستیم.
☐یک بخش هم به وبلاگ اضافه کردم تا برخی نکتههایی که باید جلوی چشم باشند، همه یکجا در دسترس قرار بگیرند: ماجرای اینجا
☐۰۰:۲۹. هنوز مشغولم. خبرنامه را فرستادم خیالم راحت شد. یکی از جملههایی که در خبرنامه نقل کردهام:
«کُندگامانی که آهسته در مسیر خود میروند از تُندگامانی که از مسیر خود خارج میشوند پیشی میگیرند.»
-فرانسیس بیکن
☐امروز جلسهی آخر دورهی «منداستان» را برگزار کردم. وبینار دورهی «وقت نویسنده» خوب پیش رفت. نوشتن از جزییات این جلسات بماند برای فردا. دو تا کتاب خاص و کمیاب هم یافتم که از آنها هم مینویسم برایتان.
☐۰۰:۴۵. آماده میشوم بروم خانه.
این شعر ازمیر آصف را با هم بخوانیم:
فراتر
وقتی هزار معنا
بر کلمهای بار کردم
برای تو به صدا درخواهم آمد.-از کتاب «بعد از شعر چه میشود؟»، ترجمهی داریوش محمدیمجد، نشر نارنجستان کتاب
11 پاسخ
پس این اسامی متفاوت برای بچه ها واسه این علاقه شخصی بود
ولی کلی خلاقیت میاره من وقتی به تیتر و اسم فکر می کنم حس میکنم شکوفا میشم
عاشق قاطی کردن عبارات ذهنی و اشیای عینی هستم
آدرنالین رو خیلی وقت پیش گفتین خریدم و چند بار خوندم تو اون سبک ها چیزی هست بگین ممنون میشم
نیازمندم شدید.
امروز فکر کردم ما با شما رشد میکنیم ولی شما همیشه از ما جلوترین همیشه حرف و ایده دارید و چند سال جلوتر رو میبیند
سلامت باشید. همت شما در یادگیری عالیه.
سلام استاد وقت بخیر
نوشتههای امروزتان آدم را سرکیف میآورد حتی پیوندهایی که به آنها سنجاق کردهاید.🙏🏻👏🏻👍🏻🌺
استاد، کتاب «ما همهکیمیاگریم» که در جلسه بازخورد معرفی کردید، گم شده است. همه آگهی کردهاند که خبرت میکنیم🥲
اگر ممکن است نظرتان را در مورد کتاب «سکانس کلمات» بفرمایید.
ممنونم از شما
۱. از اون کتاب حتمن بخشهایی رو مثال میزنم بزودی.
۲. کتاب جالبه. مخصوصن بخش لغتنامه. یک نمونهی خوب از واژهنامههای ادبی و خلاقانهست.
اولش فکر کردم روی یکی از داییهاتون اسم جدید گذاشتین. بعد یادم افتاد که تو وبلاگ سلطان دربارهی عشقش به نصرت رحمانی خونده بودم.
امروز تو فضل سه چیرگی دربارهی موهبت و مزایای ارتباط تنگاتنگ با راهبر و استاد میخوندم. سلطان داره این این مزایا به نحو احسنت استفاده میکنه.
موفق باشید استاد گرامیام ❤️
سلامت باشید رفیق شفیق.
سلام
مدتي است يادداشت روزانه مي نويسم. يادداشت هايم حالت گزارش روزانه پيداكرده. اين وضعيت را اصلا دوست ندارم. چه پيشنهادي داريد؟
۱. رمان خوندان بیاندازه مؤثر است.
پیشنهاد: رمان «قرنطینه» از فریدون هویدا
جزئینگاریِ درون و بیرون در این رمان چنان دقیق است که نمیتوان تحت تأثیر آن قرار نگرفت. بعد از خواندنش حتمن با توان و لذت بیشتری از جزییات زندگیات خواهی نوشت.
۲. هر روز فهرستی از حواس پنجگانه را بگذار جلویت و تا میتوانی توصیف کن:
امروز چه چیزهایی دیدم؟
امروز چه چیزهایی را لمس کردم؟
امروز چه بوهایی به مشامم خورد؟
امروز چه صداهایی شنیدم؟
امروز چه چیزهایی را مزه کردم؟
سلام امیدوارم که خوب باشید
استاد من برای پیدا کردن کتاب قرنطینه از فریدون هویدا تلاش کردم ولی متاسفانه حتی نسخه ی پی دی اف این اثر روهم نتونستم که تهیه کنم
ممنون میشم اگه کمکم کنید
سلام
به راحتی در دسترسه.
در کانال تلگرام «باشگاه ادبیات» اسم کتاب رو سرچ کنید.