صحنهی شادآلودیست:
صبایی که مددی بود پشت میز خود در محل کارش نشسته و با خجستگی فراوان تایپ میکند. ناگهان صدایی از پشت گوشهایش شروع به خیزیدن و سپس خزیدن گرفته و میگوید: کارهایت مانده و تو نمیتوانی فقط بنویسی. سپس صبایی که مددی بود او را چپ و راست کرده و به نوشتن ادامه میدهد. او برای نوشتن ضربالعجلی تعیین نمیکند و تا آخرین نفس مینویسد.
8 پاسخ
بهترین توصیف برای صحنهی نوشتن بود. رازآلود.
چقدر درست گفتید استاد ! 👌
سلامت باشی الهه جان
کاش میشد
کاش میشد
کاش میشد
عجب توصیف بینظیری از نوشتن ارائه دادید!
زنده باد!
سلامت باشید محمدحسین عزیز.
صحنهی شادآلودیست:
صبایی که مددی بود پشت میز خود در محل کارش نشسته و با خجستگی فراوان تایپ میکند. ناگهان صدایی از پشت گوشهایش شروع به خیزیدن و سپس خزیدن گرفته و میگوید: کارهایت مانده و تو نمیتوانی فقط بنویسی. سپس صبایی که مددی بود او را چپ و راست کرده و به نوشتن ادامه میدهد. او برای نوشتن ضربالعجلی تعیین نمیکند و تا آخرین نفس مینویسد.
😍