من دیروز9/10/1402 تو اتوبوس بودم و شما از مقاله نویسی برای بهتر شنااختن خودتون گفنید. رفته بودم دندان پزشکی و یک دفتر صد برگ با خودم برده بود. دفترچه یاداشت هایم بزرگ شده ند. یک دفتر صورتی فنری با یک دختر خوکل عینکی با لباس زر دار. خواستم مقاله بنویسم. یعنی نکاتش را یادداشت کنم. اما از زن و مرد بغل دستیم نوشتم و ناخوداگاه خودم را با او ان زن مقایسه میکردم. بسیار شبیه هم بودمیم و بسیار متفاوت از هم. بعد از اینکه چرندیات ذهنم را نوشتم. نشستم به موسیقی گوش دادن . فعلا مقاله ای ننوشته ام اما باور دارم که هر ادمی ایده یی بزرگ برای نوشتن است.
3 پاسخ
سلام استاد گرامی این جمله الهام بخش امروزم بود. لذت بردم ممنون
من دیروز9/10/1402 تو اتوبوس بودم و شما از مقاله نویسی برای بهتر شنااختن خودتون گفنید. رفته بودم دندان پزشکی و یک دفتر صد برگ با خودم برده بود. دفترچه یاداشت هایم بزرگ شده ند. یک دفتر صورتی فنری با یک دختر خوکل عینکی با لباس زر دار. خواستم مقاله بنویسم. یعنی نکاتش را یادداشت کنم. اما از زن و مرد بغل دستیم نوشتم و ناخوداگاه خودم را با او ان زن مقایسه میکردم. بسیار شبیه هم بودمیم و بسیار متفاوت از هم. بعد از اینکه چرندیات ذهنم را نوشتم. نشستم به موسیقی گوش دادن . فعلا مقاله ای ننوشته ام اما باور دارم که هر ادمی ایده یی بزرگ برای نوشتن است.
سلام
چقدر عالی.
با جدیت ادامه بدید.