«شناخت نیز انواعی دارد. نوع فلسفی آن که نمونهاش آثار افلاطون است. افلاطون به پیروی از سقراط میاندیشید محسوسها به ما دانش نمیدهند. ایده (مفهوم یا صُور قائمبهذات) سرچشمهی دانشاند و جدا از اشیای محسوس وجود دارند؛ درحالیکه، محسوسها دگرگون میشوند، میبالند، میپوسند، بازپدید میآیند یا از میان میروند اما ایدهها دگرگون نمیشوند و هستند و خواهند بود حتی اگر محسوسها وجود نداشته باشند. اما افلاطون هم چنانکه ارسطو در آن دوره نشان داده، فریب زبان را خورده است.»
-عبدالعلی دستغیب، رویارویی خورشید و ماه، ص۳۰