سه‌شنبه

باور کن من خیلی دلم می‌خاد تو اینجا زیاد بنویسم اما فرصت نمی‌شه که نمی‌شه. دیشب بعد از شام دوباره اومدم دفتر. فراخان دوره‌ی «جملنده»‌ رو نهایی کردم. قسمت شیرین کار طراحی پوستر بود. خیلی دوست دارم عنوان جملنده خوشگل دربیاد. هیچ فونتی راضیم نمی‌کرد. خلاصه با جوهر افتاد به جون کلمه و بعد از سی چهل تا اتود بل‌اخره چیزی که می‌خاستم شکل گرفت. وسط کار یادداشت کانال رو هم نوشتم. خلاصه اینکه آخر شب فراخان رو هوا کردم رفت. موضوع این دوره رو خیلی دوست دارم. اصلن خود کلمه‌ی «جمله» منو به وجد میاره. دوست دارم جملنده یکی از هدفمندترین و اثربخش‌ترین دوره‌هامون باشه. به خاطر همین برای دوره‌ی یه آزمون ورودی کوچولو گذاشتم. از صبح تا حالا کلی جمله رسیده دستمون. تقریبن نیمی از افراد تو مرحله‌ی اول پذیرفته شدن و بقیه هم قرار شد جمله‌های دیگه‌یی رو برای بررسی بفرستن. می‌خام یه سری مشکلات پیش از ورود به دوره حل بشه تا در طول دوره وقتمون برای بدیهیات تلف نشه… الان که دارم می‌نویسم توی وبینار نویسنده‌سازم. خوبه این یک ربع اول وبینار هست که یه سری هم به اینجا بزنم. از صبح بیرون بودم، همین یه ساعت پیش اومدم دفتر. روز خوبی بود. روی چند تا از ایده‌هام اساسی کار کردم. تو وبینار امروز بازم یه خرده درباره‌ی ادبیات کودک حرف می‌زنم. بعد هم درباره‌ی «بدن» یه ایده‌یی رو آماده کردم که می‌تونه برای برای بچه‌ها جالب باشه. «بدنم چه می‌گوید؟«. میشاییل هانکه می‌گه بدن آدمیزاد هیچوقت دروغ نمی‌گه. پس اگه اینطوره ببینیم چی می‌گه… امروز یه کتابو کامل خوندم. خیلی دلم تنگ شده برای مطالعه‌ی بی‌وقفه‌ی یه کتاب سنگین. می‌خام از این به بعد بعضی روزا همین کارو بکنم. یه کتابو هر طور شده کامل بخونم. خوندن بعضی کتابا همین‌که موکول می‌شه به روزای بعد هی عقب میفته، و یهو می‌بینی یه سال گذشته و هنوز لاشون رو باز نکردی… راستی دیشب چه خوب بارید. دیروز اصلن خیال نمی‌کردم بارون بباره. ولی صبح هوا بازم کثیف و کدر بود. حرف زدن درباره‌ی هوا بی‌فایده‌ترین کار ممکنه… کلمه نگاه می‌کنم. یکی از عادتام اینه. یه لغت‌نامه جلوم بازه و هر لحظه که وثت اضافی گیر میارم یا بین کارا سرگردون می‌شم زل می‌زنم به کلمه‌ها… بذار با همین کلمه‌ها که جلومه یه چی بسازم… دمدمی بودن. دم دمی. خودم کلمه قشنگه‌ها. ترکیب دو تا دم برای توصیف آدمی که هی حالی به حالی می‌شه. من همیشه از دم‌دمیا می‌ترسم. خیلی رنج‌آوره ببینی طرفت بی‌هیچ دلیلی یهو فاز دیگه‌یی برداشته… برم تو وبینار. ولی بازم میام اینجا. راستی ویرایش بی‌ ویرایش. بذار این قلم‌اندازها پر از غلط تایپی باشه…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *