امروز بدک نبود. خوش میگذره به هر حال. اصلن نوشتنِ گزارش روز رو چطوری باید شروع کرد؟ مثلن از این بگی که چطور خابیدی؟ یا نه از جیش و صبونه بگی؟ صبحها ترجیحم اینه کتاب بخونم. تمرکزم بیشتره. هر چند همیشه کتاب باعث میشه خابم بگیره، حتا اگه قبلش ده فنجون قهوه زده باشم. امروز خیر سرم ناپرهیزی کردم و رفتم تو یه کافهی تازه قهوه بخورم. ظاهر کافه قشنگ بود. یه فضای تیره و مینیمالیستی. یه طرفش هم آزمایشگاه قهوه و اینا بود. ولی اسپرسوی صد عربیکاشون کثافت محض بود: کثافت توی لیوان کاغذی. وقتی مشتری میخاد همونجا بشینه چرا باید قهوه رو تو لیوان کاغذی بهش بدی که مزهی گُه بگیره. برای لغتنامهی شخصی: «گُهوه: قهوهیی که مزهی گه شرف دارد به آن.»رفتم طبقهی بالا. سگ پر نمیزد. گفتم لاقل اینجا یه کم خلوت میکنم و یکی دو تا ایده رو به سرانجام میرسونم. چند دیقه نگذشته بود که سر و کلهی دو نفر پیدا شد. دیدن فضا خلوته و فرصت مناسب، تا حد بیهوشی از خودشون عکس گرفتن. اولِ فیلم «شبهای روشن» راوی به گلایه میگه: «همش حرف حرف حرف»، حالا باید گفت: «همش عکس عکس عکس». یادِ چه گاری آقاجون. عکس بد نیست، ولی اینجور عکسیدن حوصله میخاد. بعد برای ناهار رفتم خونه. هوا بهلطف باد تمیز بود. دیدن کوههای دوروبر شهر، از جاهایی مثل میدون فردوسی فقط هر چن وقت یه بار دست میده. تو راه به کتاب جدیدم فکر کردم. راشو پیدا کردم بلاخره. فقط باید یه وقت فشرده براش بذارم. کلن بعضی کارا رو باید تو یه نشست انجام بدم وگرنه موکول میشن به قرن ۲۲. ناهار قیمه بود. زیاد تو خونه نموندم. بعدش فوری رفتم سمت کتابفروشی میلاد. هنوز بار جدید نرسیده. کساده کارشون. لابلای همون چیزای قبلی یکی دو تا کتاب خوب پیدا کردم. یه کتاب تازه هم دستم رسید: «گزارش این مرگ». با ترجمهی خاص -به معنای واقعی کلمه خاص- خشایار قشقایی. خوبه که قشقایی داره مترجم پُرکاری میشه. و کاش خودش بیشتر بنویسه. اصلن قشقایی باید نویسنده میشد نه مترجم. نه که کار مترجم بیارزش باشه، ولی چنین قریحهیی در نثرنویسی و زبانآوری حیفه که بیشتر شکوفا نشه. الان که دارم این سطرا رو مینویسم تو وبینار نویسندهسازم. اول هر وبینار ۱۵ دیقه مینویسیم. خیلی جواب میده. میدونم که همین پونزده دیقهها میتونه خیلیا رو تو مسیر نوشتن حفظ کنه. خب. پونزده دیقه داره تموم میشه. میخام تو وبینار از فیلمنامهنویسی بگم و ساختن فیلم. از اینکه حالا بهتر و بیشتر از همیشه فرصت فیلمسازی فراهمه. فیلم مستقل منظورمه. فیلم کمهزینه و مستقل. اما پاشنهی آشیل این نوع از فیلمها در سینمای ما چیه؟ ناتوانی در درامپردازی. بقیهش بمونه برای بعد وبینار… خب وبینار تموم شد. عجب وبیناری. یک ساعت و نیم. وجود این بچهها بزرگترین دلخوشیِ دنیاس. الان پُر از انرژیام. دیگه نمیگم «امروز بدک نبود». امروز عالی بود.
فهرست بعضی از کارایی که امروز انجام دادم:
-برگزاری دو تا جلسهی بازخورد برای دورهی نویسندگی خلاق
-اجرای جلسهی پنجم دورهی پیشرفتهی نویسندگی خلاق
-وبینار نویسندهساز
-طراحی محتوای دورهها
-مصاحبههای دورهی نویسندگی خلاق
-کار روی کتاب جدید