نمیدانم، نمیدانم، نمیدانم، نمیدانم. در نوشتن، از تکرار هیچ کلمهای اندازهی تکرار «نمیدانم» لذت نمیبرم.
8 پاسخ
وبلاگ اصلیتون هم همینطوری شروع شد.
من هم میگم: «نمیدانم». دیگران رو هم به ندانستن دعوت میکنم.
پینوشت ۱: فلسفهی سقراطی سه مرحله برای طرح و پاسخدادن به موضوعات داشته. یکم، سقراط عادت داشته که میرفته پیش اهالی شهر و دربارهی یه موضوع فلسفی ازشون سوال میپرسیده. به این شکل شروع میکرده که، من راجع به این موضوع «نمیدانم»، تو میدونی؟ بعد طرف مقابل عقیدهش رو شرح میداده. دوم، شرحیات و عقیدههای طرف مقابل رو زیر سوال میبرده. سوم، سقراط و شخص به این نتیجه میرسیدن که «نمیدونن». در نتیجه، هردو میگفتن: «باید بیشتر دربارهی این موضوع فکر کنیم. (نقل به مضمون، کتاب نگاهی به فلسفه، دونالد پامر)
پینوشت ۲: دقت کردین توی پینوشت ۱ و باقی نوشتههام، عبارتهای انتقالی (یکم و دوم و سوم، اولن و دومن و سومن، به علاوه، به عبارت دیگه و …) اضافه شدن؟ (البته، تو کلاس بهتون گفته بودم).
سلام استاد کلانتری گرامی
تصمیم گرفتم هر شب بیام و از پنداشتههای قشنگتون بخونم و رونویسی کنم.
من تو درس دادن مخصوصا وقتی دانشجویی در به در دنبال اینه که مچمو بگیره از نمی دانم الان ولی می توانم جستجو کنم و جواب بدم استفاده می کنم و واهمه ندارم.
8 پاسخ
وبلاگ اصلیتون هم همینطوری شروع شد.
من هم میگم: «نمیدانم». دیگران رو هم به ندانستن دعوت میکنم.
پینوشت ۱: فلسفهی سقراطی سه مرحله برای طرح و پاسخدادن به موضوعات داشته. یکم، سقراط عادت داشته که میرفته پیش اهالی شهر و دربارهی یه موضوع فلسفی ازشون سوال میپرسیده. به این شکل شروع میکرده که، من راجع به این موضوع «نمیدانم»، تو میدونی؟ بعد طرف مقابل عقیدهش رو شرح میداده. دوم، شرحیات و عقیدههای طرف مقابل رو زیر سوال میبرده. سوم، سقراط و شخص به این نتیجه میرسیدن که «نمیدونن». در نتیجه، هردو میگفتن: «باید بیشتر دربارهی این موضوع فکر کنیم. (نقل به مضمون، کتاب نگاهی به فلسفه، دونالد پامر)
پینوشت ۲: دقت کردین توی پینوشت ۱ و باقی نوشتههام، عبارتهای انتقالی (یکم و دوم و سوم، اولن و دومن و سومن، به علاوه، به عبارت دیگه و …) اضافه شدن؟ (البته، تو کلاس بهتون گفته بودم).
چقدر عجیب که فکر میکردم فقط خودمم که فقط کلمه ی نمیدونم رو تکرار میکنم.
یه وبلاگم راجبش نوشته بودم:)
درود نازنین عزیز
لذت زیادی دارد و شاید (نمیدانم) راستگو ترین فعل است.
سلام استاد کلانتری گرامی
تصمیم گرفتم هر شب بیام و از پنداشتههای قشنگتون بخونم و رونویسی کنم.
من تو درس دادن مخصوصا وقتی دانشجویی در به در دنبال اینه که مچمو بگیره از نمی دانم الان ولی می توانم جستجو کنم و جواب بدم استفاده می کنم و واهمه ندارم.
درود بر شما. مایهی خوشحالی منه.
چه حس خوبی بهم دادید استاد.
منم بارها به کار میبرم این جمله رو.
یک بار هم نوشتم: آیا فقط من به این اندازه نمیدانم؟
نمیدانم …
عجب کلمه پرتکراری