- این واژه دست از سرم برنمیدارند: روز، شب، راه، ابر، باران، درخت، دیوار، سایه. کاش دست از سرم برندارند این واژهها.
- نارنجیِ این پرده تاب تداعیِ خاطره را خواهد آورد؟
- ماه تکه سنگیست برای یادآوری رودخانه.
- از آن دیوارها آجری هم بس به یادگار، از آن کتابها ورقی، و از آن راهها قدمی.
- تعداد تپشها، تعداد داستانها.
- شپش تو تپشها.
- بازی با کلمه مادر همهی بازیهاست.
- جمله را که میبینم ذوقزندگی میشوم -بازی مسخره با «ذوقمرگ».
- از هر تردید دیداری ساختن.
- ناگاه خودت را در کوچهیی میبینی که تیشرت کویر پوشیده.