اینجا که کلمه آشکار میشود/اینجا که بالی تازه میگیری به پرواز بی یک دم وقفه/اینجا که کلمه به کاغذ میکوبی و راه از زبان میجویی/بال میشوی و پَر میزنی و پُر میشوی و پر پر میزنی/نوشتن با کلمات لبپر زده/از واژه ستادندن زندگی/بازجست خویش از کلمه/سختکوش و تلخکوش/تلخکوشندگان راه زهرآلودیم/راه نمیدهم به اندوه/لشگری را از جملهها را میآرایم/صدای در هم شکستن تاریکی را میشنوم/این خوردههای سیاه بر اسفالت را نمیبینی؟/این جملهها راهی جز پیروزی ندارند/حتا اگر بسوزند و نشانی از آنها نماند/و هر جمله یک پیروزیست برای قلبی که میتپد و مینویسد، در نوشتن میتپد//سپیدهها را به خاک خواب سپردن/در پی شعری هر رؤیا را هزارها بار دیدن/چمدان که میبندی/خمیده بر چمدان سرخ/اندوهی که از پی خواهد آمد/شادمانیِ اندوه/تن به تنش دادن/بازگشت به کهنهراه فرسودن/سطریست که نمییابمش/رد داده است این چشمها از ندیدن گرمومیش سپیدهدم/رد چشمها بر خیابانهای خالی از خیال/از چرکِ دیوارهای گیشا تا چرکِ کوچههای انقلاب/نه چرکیِ این خیابان کجا و آن خیابان کجا/در چرکها چاره میجویی برای خیالها/خیالهای چرکتاب/اسپری سیاه میخواست دیوار/یک جعبه اسپری سیاه و دیوار سیمانی و چرکگون ساختمانی هفت طبقه/و گیس میکشیدی/همان گیسهای سیاه بلند که شش طبقه کم است برایشان/هیچ نمینوشتی/فقط گیس میکشیدی/موها که از بام تا پیادهرو میآویختند/آنگاه ساختمان بوی دریا میگرفت و اسفالت شن میشد و و سراب موج میزد توی کوچه/اسپری را بردار و هزار تار بلند بکش بر تن این طبقات/بگذار ساختان بوی دریا بدهد/بگذار راه باد به کوچه باز شود/بگذار تارها به اهتزار دربیایند/این ساختمان پرچمی سیاه میخواهد با بوی ناتمام دریا