آنسوتر از سخن‌سوختگی

زاده شدن در زبان/راه و واژه و تردید/کلمات من/کلماتِ همیشه در من/راه کلمه را با کلمه گشودن/سخن‌سوختگی در خنکیِ جنگل/احضار کلمات و حلقه زدن دور آتش/گوش سپردن به قصه‌ی واژه‌ها/روایت سخن‌سوخته‌ها/کلمات خزه می‌بندند به دست‌هایم/من با دست‌هایی که به پروانه‌ها ساییده بودم بام را می‌شویم و به آبیِ کبود غروب می‌نگرم/تو غبار نمی‌شوی تو باد تو مه تو ابر تو بو نمی‌شوی/اینها که نباشی خیالِ خارزار می‌آزاردم/در من هزار زنبور/در تو هزاران گل/کلمه گل است یا زنبور؟/زنبورواژه‌هایم در تمنای گشودن پنجره/برکه‌ی سبز و ساکت برایمان گُل تدارک دیده است/آنجا که گُل‌ها پروای پژمردن ندارند حتا اگر قصه‌شان را نگفته باشند/وجدریزی در نوشتار/وجد که سرریز می‌شود و می‌تپد تا کلمه شود/اینجایم و می‌نویسم خطاب به پتوم که کاش آسمانی ابری، در اضطراب باریدن و نباریدن بودی/کاش خاکستریِ مدام من بودی/از قدم‌ها که برمی‌داشتم عصر/هیچکدام را در دفترخاطرات پاهام ننویسم کاش/که من به تشویش کهنه باخته بودم و درخت کفاف خیالم را نمی‌داد/فکر کردی چیزها را از نو شاید باید نامید تا نای نوشتن ناگفته‌ها را یافت/پس نامیدی اما نومید شدی/نامید‌ه‌هات و حس‌هات همیشه هماهنگ نبود، عین فیلمی با زیرنویسی ناهماهنگ/یک‌تنه برج بابلی شده بودی برای خودت/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *