ما که نهها گفتیم برای نوشتن/نه، تردید نمیکنم در نه/نه میگویم تا بنویسم/بیشمار نه میشود نوشتههای بیشمار/تخم مرغی میآید توی سرم/شاید هم تخم پرندهیی دیگر/لحظههای نخست شکستن تخم و بیرون زدن سر پرنده/پرندهی خیس و خُل/اما از تخم پرنده اگر پرندهیی بیرون نزند چه؟/کاریکاتور که میکشیدم همین خیالپردازیها گرمام میکرد/اصلن کشیدن و نوشتن و ساختن و هر کار هنری را وقتی دوست میدارم که از تخم پرنده چیزی جز پرنده بیرون بیاید/تخمی که ناتخمی میکند/از تخم پرنده بیرون بیاییم و برویم جایی دیگر/جریان خودبهخودی نوشتن/حرص خوردن به خاطر کتابهای گم شده/کلافه میشوم از نبودن کتابی که باید باشد/داشتن دو-سه کتابخانهی دور از هم باعث شده همیشه ناامیدانه بگردم، چون نمیدانم کتابی که میخواهم درنهایت در همین کتابخانه پیدا خواهد شد یا نه/به اشیا فکر میکنم/هر چه اشیای متنوعتری دوروبر آدم باشد خیال بارورتر میشود/مثلن اگر الان در کنار اینهمه کتاب انبردست و بشقاب و چکش و پنکه و شمع و رنده و صندوقچهیی هم کنار من بود شاید جنون نوشتن سریعتر دست میداد/حواس پنچگانه را گل بگیرم/گلِ بگریم/مردی که گِل میگرید/چه نکبتی/با اشکهای کوزه میسازد و نقش پیرمرد خنزرپنزی را بر آن مینگارد/دست میاندازم به خط ریشم/عادت موهای آن تکه را فر بدهم/از فشردن دندانها بهتر است/این اضطراب از کجاست؟/«زادهی اضطراب جهان» عنوان گزیده شعری بود/اما حرف اضطراب که میشود من همیشه یاد این سطر شعری از ضیاء موحد میافتم: «نگاه کن آن گربه را/چگونه آرام/از آن سکو برخاست/و باز/بر این سکو آرام/خواب رفت/آه که عمر من همه در/اضطراب رفت!» آه که عمر من همه در اضطراب رفت/در چشمهایم میپلکم/پلک نمیزنم تا چیزی بیایم، راهی بگشایم/اصرار بر گشودن راههای تازه از کجا میآید/میلی غریب و همیشگی در من است برای آغازیدن، تأسیس کردن، بنا کردن، گشودن تازهراهها/نوشتارپریشی میکنم/نوشتن بپر بپر است برایم/اگر نتوانم از این شاخه به آن شاخه بپرم/اگر کمی روی این تخم ننشینم و کمی روی آن تخم/چه شوقی میماند برای نوشتن/نمیخواهم کپک بزنم روی تخمهام/میگویی هیچکدام از تخمها جوجه نمیشوند/نشوند/من از شکل تخم خوشم میآید/همین تخم در لانه باشد کافیست/امید جوجه شدن همهی تخمها امید باطلیست/از این تخماتخمی و پرندگی گریزی نیست/اصلن هشتگ کل زندگی من این است: «#حسرت_پرواز». مرض پرواز داشتم از بچگی/هزار تا قصهی جنگی تو ذهنم ساخته بود که شخصیت اصلی همهشان هلیکوپتر و هواپیما بود/کلمات تخماند یا پرنده؟/برخی تخماند و برخی پرنده؟/تخمها چرا هنوز تخماند و پرندهها کی سر از تخم درآوردهاند؟/نه، هیچ کلمهیی پرنده نیست/همهی کلمهها تخماند/تنها واژههایی سر از تخم بیرون میزنند که خوانندهی خوبی روی آنها نشسته باشد/نویسنده فقط تخم میگذارد اما هیچگاه جوجه شدن تخمهایش را نمیبیند/این تخمها فقط میتوانند در سر گروه انگشتشماری از خوانندگان خلاق سر از تخم دربیاورند//در چنگال بهچنگنیامدنی ماندن/خود را فشردن و آزردن و فرسودن/باد بهار را به پوست پذیرفتن/پریشانی موها و بیقراری اسفالت/گلایه از فراموشی صداها و ناتوانی حواس/بیان آنچه بیاننشدنیست/غوطه در آبهای ابهام/فشردن دندانها بهم/و شکست همیشگی در برابر زمان/لهشدن زیر بار ثانیهها/نوشتن برای رها شدن/نوشتن برای کنار زدن/نوشتن برای فراموش کردن/نوشتن برای گریختن/گریختن برای نوشتن/در این لحظه چیست؟ چیست در این لحظهها که که میبینانندم؟/میل غلظ/غلطهای غلیظ نوشتن/آوردن حس لحظه به نوشتار/تبدیل تن به کلمه/تنسپاری به واژه/نفرت از تکرار/و حسی در من که مرا از جا میکند و میآورد مینشاند که بنویسم/که به اسمها و صفتها و قیدها و حرفها و فعلها بنگرم و به یاد بیاورم که میشود میشود میشود میشود کاری کرد/شوق جمله/لحظهیی که میخواهی به چنگ بیاوری/رام کردن حافظه و خیال/سر میچرخانی و به غروب مینگری/آبی و سبز و بنفش و سیاه و زرد همکنارند/بیزاری از بیان دوبارهی چیزی که پیشتر درست به همان شیوه گفتهیی/حرف را فشار میدهی/سخن را شکنجه میکنی تا صورتهای دیگرش نمایان شوند/عصبی میشوی/به خودت نهیب میزنی/این بیقراری از کجاست؟/اما تمام وجود تو همین بیقراریست/بیقراری تعریف توست/تو در بیقراریهاست تو میشوی/فکر بر میگردد به کوچه، به خیابان/به لحظههای صامت/به تمنا/در تمنا تباهیدن/در کدام را باید گشود و به خنکی و سبزی رسید؟/فرفرهیی روی اسفالت/تصویرهای ذهنت را پی میگیری/نفرت میکنی از هر چه دوبارهگی/مشت میکوبی به میز/ساعت راه جملههایت را میبندد/دو شمشیر که عقربه نامیده میشوند/در گرماگرم نوشتن/در سرماسرم سرخوردگی از توقف نوشتن/