امضای_شاهین_کلانتری_قشقشه‌ی کلمات
قشقشه‌ی کلمات

نوک‌تایپ

حواسم هستی و پرت می‌‌‌شوم از تو/می‌آیم و می‌نشینم پشت میز/طبق معمول چند لحظه‌ی بیهوده‌کاری برای گریز از نوشتنی که اینگونه تشنه‌ی آنم/و بعد به راه‌ِ نوشتن می‌افتم/به وجد می‌آیم از آزادی‌ام در نوشتن/سبدی از انواع و اقسام نوشتن را چیده‌ام در برابر خودم/هزاربرابرانه زیستن/می‌نویسم/از صدای دکمه‌های کیبورد لذت می‌برم/از چسبیدن حروف به هم لذت می‌برم/خط فارسی خط پیوند است، خط یگانگی و عشقبازی حروف/ظهر است و داغ است و خشنودم و شوق هزار کار در من/میل خواندن هزار کتاب/کُشتی گرفتن با ساعت/شیرم می‌کند نوشتن، جراتم می‌دهد برای هر کاری، شیره‌ام را هم می‌‌کشد/شیر ذهنم را باز می‌‌کنم توی صفحه/از کلمه به کلمه می‌‌رسم و از جمله به جمله پل می‌زنم و احساس خوشبختی می‌کنم/خوشبخت و بدبختِ نوشتنم/مادری و دخترکی را دیدم در پیاده‌رو/دخترک اشک می‌ریخت و جیغ می‌کشد و مادرش کوله‌ی بنفش و کوچک دخترک را هی از زمین برمی‌داشت و می‌داد به دخترک و دخترک کوله را هی می‌کوبید زمین/رام کردن بچه‌ها، اخته کردن روح بچه‌ها، تحمیل کثافت‌ اهلی‌شدن به بچه‌ها، زدودن شعر و شور و بازی از روان بچه‌ها/نفس مدرسه فرستادن بچه‌ها کودک‌آزاری است، کودک‌آزاریِ سازمان‌یافته/بعد می‌روم کتابفروشی اختران/کتاب است که می‌خرم/به شوق می‌آیم/می‌تپم برای نوشتن/نبض نوشتنم/تند تند می‌آیم دفتر/به راه‌وپله فکر می‌کنم/به راه‌پله‌ی این ساختمان که شاید فقط سه چهار بار آن را پیموده‌ام/آسانسور اینجا غریبه‌ام کرده با راه‌پله/در ذهن من همیشه روایتی‌ست که در راه پله می‌گذرد/در راه‌پله‌ها گفت‌وگوها، عشق، تردیدها، رفتن‌ها و آمدن‌ها/کدامین راه‌پله اینگونه در ضمیر من نقش بسته که این‌طور با واژه‌ راه‌پله حتا به وجد می‌آیم/راه‌پله‌ی واژه‌ها/عنوان خوبی‌ست برای قشقشه‌ی امروز؟/شعر به همه راه می‌دهد، راه به همه شعر می‌دهد/شعر در راه است/حتا راه پله/هر راهی راهگشای شعر است/من می‌نویسم و خوشبختم، من می‌نویسم و حتا از بدبختی هم به وجد می‌آیم/من می‌نویسم به واژگانی می‌اندیشم که میراث گذشتگان است/زبان/خسته نمی‌شوم از اینکه بگویم زبان معنای زندگی‌ست/زندگی از زبان معنا می‌‌‌گیرد/سپاسگزارم زبانم/زبان/حرف، کلمه، جمله/یک سرگرمی برای همه‌جا/در ذهن، روی کاغذ/کلمات، اسباب‌بازی‌های من/به راه‌پله باز گردیم/در راه‌پله چه می‌گذرد/بیا به گلدان‌هایی فکر کنیم در کنار پله‌ها/در یکی از این گلدان‌ها چیزی پنهان است که فقط ساکن تنهای طبقه‌ی سه و یکی از ساکنان طبقه‌ی شش از وجود آن آگاهند/آن چیزی چیست؟/اسلحه است؟/ماجرا جنایی شد/چرا یک نامه نباشد/آن نامه در آن گلدان چه می‌کند؟/بیا خودمان را محدود کنیم/فرض کن قرار است کل قصه در راه پله بگذرد/قصه‌ی دو نفر در یک راه پله‌/دو نفر که چیزی را در گلدانی پنهان کرده‌اند/از همین‌جا شروع می‌شود/یک جرقه، دو شخصیت و یک یا چند محدودیت/از راه‌پله بیرون بزنیم/وقتی دنبال چیزی دیگری برای نوشتنم سر می‌چرخانم و از پنجره به بیرون می‌نگرم/از این پنجره برج میلاد پیداست و آنتن بزرگ پستخانه و ساختمان‌هایی قدیمی که بوی کتاب و حسرت‌ها گذشته می‌دهند/میزم را باید خلوت کنم/میزم را که کاش جنگلی و برکه‌یی روی آن بود/برکه‌یی با انبوه علف‌های سبز در گرداگردش/باز پاهایم را تکان می‌دهم/می‌نویسم تا فاصله‌ی مغز و دستم را به حداقل برسانم/الان در سرم چه می‌گذرد؟/بدبختانه انبوده خرده‌کارها/فلان تماس و فلان جلسه و فلان قرار و فلان یادداشت و فلان درخواست و فلان برنامه و فلان تعهد/حیفِ ذهنی که فراغت کافی نداشته باشد/دندان به دندان می‌فشارم/چرا؟/پنجره را می‌گشایم و باد خنک نمی‌آید/کبوتر مشنگی بالای پشت‌بام پستخانه پرسه می‌زند/بهانه‌جو می‌شوم/بهانه‌جویی می‌‌کنم/نوشتن را بهانه می‌کنم/بهانه را نوشتن/و فکر کاشتن یک گیاه؟ فکر نفس کشیدن در برکه‌ی خنک؟/فکر نه/میل/باید فهرستی از میل‌ها نوشت/میل یافتن راه‌‌های نو/میل دیدن نادیده‌ها/میل شکستن قاعده/میل چیرگی بر زمان/میل ساختن تعریف‌های تازه/میل به زبان آوردن همه‌ی کلمات/میل خواندن هزار کتاب در یک روز/میل خواندن هزارباره‌ی یک کتاب/میلامیلم از هزار چیز/کاش پرنده‌ی سرخبالی بودم با یک لپ‌تاپ با لانه‌یی بر فراز بلندترین درخت برکه/با بال‌های سرخ چگونه می‌توان تایپ کرد؟/با نوکم تایپ می‌کردم/شاید اسم وبلاگم می‌شد این: نوک‌تایپ//

دیدگاهتان را بنویسید