- قصارزدگی هم داریم، یعنی زده میشوی از انبوه قصارهای تکراری و نخنما، اما این اشباعشدن یک لذت هم دارد، اگر جملهی خوبی ببینی، بدجور به وجد میایی. این جملهی کورمک مک کارتی که گویا در کتاب «مسافر» او آمده، یکی از آن جملههاست: «برای فرار از کابوسهایت، از رؤیاهایت دست کشیدی… چه معاملهی بدی کردی.»
- تقریبن کل امروز به مسترکلاس نویسندگی گذشت. بعد کلاس هم چند تا کتاب خوب قدیمی توی کتابفروشی میلاد به تورم خورد که بخشیهایی از یکیش را استوری کردم در اینستا.
- یادداشت «تردیدار» را صبح نوشتم و هوا کردم توی کانال. اما دلیل بازگشتم به ستون تردیدار: بچههای کلاس پیشرفته آنقدر خوب و منظم کانالهایشان را بهروز کردند که من هم هوس کردم دوباره «تردیدار» را زنده کنم. وقتی یادداشتهای کوتاه مینویسم درست لذتی نابی را تجربه میکنم که فقط در نوجوانی و با کاریکاتور کشیدن حسش میکردم.
- نیمهشب است و یک عالمه کتاب خوب چیدهام روی تختم و به هر کدام نوکی میزنم.
- راستی، تا امروز خیال میکردم فقط برای شروع کارهای تازه اشتیاق شدیدی دارم، اما امروز متوجه شدم توقف برخی کارها هم به همان اندازه برایم هیجانانگیز است. شاید چون حذف یک کار جا برای شروع کاری تازه را بازتر میکند.
- یادداشت دیروز را چه شلخته نوشتم و چه کیفی کردم. امروز هم لابلای کلاس کم ننوشتم از آن قبیل سطرها، اما نوشتهها ماند دفتر و نشد که بریزمشان در این دفترچه.
- از اتفاقات خوب امروز انتشار این کتابچهی مریم کشفی بود: «کتابچه راهنمای ورود به شغل قراردادنویسی». مریم تیز است. در استقبال از کارهای نو درنگ نمیکند و فوری میپرد وسط گود. مهمتر از آن، از هر تجربه نکاتی میآموزد و برای بهبود کارهای بعدیاش این نکتهها را بهسرعت به کار میبندد.
- امروز دانیال را هم بعد از مدتها دیدم و چه خوب که سرحال دیدمش و گرم شعر.
- و باز تا دیروقت بیدار ماندم. شبماندگی مزمن قلمی.
4 پاسخ
در صفحه بخارا دیدم که یکشنبه 6 خرداد، شب احمد عربانی است. (کارتونیست، کاریکاتوریست، انیماتور و طنزپرداز) حتمن میشناسیدش. من را یاد شما انداخت. گاهی دلتان تنگ نمیشود برای کاریکاتور؟ البته شما که کلن جدا نشدهاید. نمیدانم تا چه حد آن را ادامه دادید و بعد عرصه عوض کردید. منظورم به کار تخصصی کاریکاتور است. کاریکاتوریست شدن، کاریکاتوریست بودن. من گاهی خیلی دلم تنگ میشود برای مهندس بودن. برای کار مهندسی. برای پروژههای عمرانی برای مدیریت پروژه. گاهی تردید میکنم که آیا این تعویض عرصه درست بود؟ هرچند که الانم را خیلی دوست دارم و میدانم که درش خوب هستم. اما آن را هم دوست داشتم. خیلی هم برایش تلاش کردم. کار کردم. متعهد بودم. نمیدانم. گاهی تردیدها آدم را به ارزیابی مجدد وامیدارد و ارزیابی همیشه خوب است.
همیشه دلم برای کاریکاتور تنگ میشه، ولی فضای کاریکاتور ایران و آدمهاش طوری نیستن که دوباره رغبتی در من ایجاد بشه. ترجیحم اینه که تو خلوتم خطخطی کنم.
زیبا مینویسید استاد عزیز🌹
معنی تردیدار را نفهمیدم؟
این یه عنوانه مبین جان. یه ترکیب برساختهست که من برای ستون نوشتههام در نظر گرفتم. کلمه به سیاق گفتار و نوشتار و… ساخته شده.