پُرواژگی

  1. روزهای پر کلمه.
  2. پُرواژگی بر وزن پُرچانگی.
  3. اینجا را درست مانند دفترچه یادداشتی شخصی ببینید، با همان پراکندگی و ابهام. برایتان پیش آمده جمله‌یی را در دفترچه‌های قبلی‌تان ببینید و خودتان هم تشخیص ندهید معنی‌اش چیست؟ دلم می‌خواهد اینجا همانقدر شلخته باشد که دفترچه‌هام. و کاش اینجا همان‌قدر آزاد باشم که از دفترچه‌هایم.
  4. باران و درخت بیچاره. بستن یک صفت به درخت، چون نوشتن باران و درخت را بس نمی‌دانی و می‌خواهی با بیچاره‌ مزه‌یی بهم بدهی.
  5. جرات و جنون ابهام.
  6. رهایی و رهیدن و رررررررر. میل تکرار یک حرف الفبا.
  7. یادداشت‌های ترتمیز و سازمان‌یافته را در وبلاگ اصلی‌ام بخوانید.
  8. اگر محکوم شوید به تکرار یکی از حروف الفبا، کدام‌‌یک را برمی‌گزینید؟ من «چ» را برمی‌گزینم. سه تا نقطه دارد و قوسی که باهاش حسابی بازی می‌شود کرد.
  9. نوعی از نوشتن هم برای خستگی‌ در کردن است. برای آن‌که جمله پاهایش را دراز کند توی صفحه.
  10. باران است و شب و خیابان. ماهان هم کنار من  دارد می‌نویسد. ماشین بوی طالبی می‌دهد.
  11. امروز هم مثل روزهای پیشین شدید و فجیع و بی‌وقفه کار کردم: بررسی و معرفی کانال‌ها، پاسخ به پیام‌ها، نوشتیار، یک لقمه لغت، یادداشت‌نویسی، آماده‌سازی اسلاید و جزوه، مصاحبه‌ها، پیگیری‌ها، راه‌آموز کپی‌رایتینگ، حرکت کلمات، بارگزاری فایل‌ها، به‌روزرسانی سایت و…
  12. میل تکیه دادن به دیوار سیمانی. سیمان سفید و بعد از ظهر خاکستری. نم باران و شلوار جین کهنه‌ی سابیده شده به دیوار.
  13. آهنگ کهنه و خیال کهنه و انتظار کهنه.

6 پاسخ

  1. تجربه این چندوقته نشان داده اینجا جز یکی دو بار هر از گاهی، شلخته و آزاد نمی‌شود. شما انسان تمیزی هستید.😜 هر روز کلی تجربه و داستان دارید که نه می‌توانید همه را بنویسید، نه می‌توانید گزینش کنید که کدام‌ها شلخته و آزاد و صمیمی‌ترند برای اینجا و وقت هم ندارید که تمیزها و خوشگل‌ترها و آموزشی‌ها را در دات کام بنویسید و شلخته‌ها را در اینجا. البته این برداشت من خواننده است. بنابراین راحت باشید. همین خودآگاهی به نوشته‌ها خوب است.
    اگر قرار بود حرفی را تکرار کنم، آن حرف ف است. دوستش دارم. خاندانمان پر از ف است. فیروز، فریما، فرهید، فرهاد، فرخ، فریدون، فرحناز، فلورا، فیروزه، فریال، افشین، فرناز، فرینا، فلوریا، افلیا و البته که فصیحی. بعلاوه فلفل، فنجون، فندک چه خوشگلند😁

  2. سلام و عرض ادب استاد عزیز.
    یه سوال داشتم خدمتتون. استاد همیشه باید کاراکتر داستان ما کنشی نشون بده و هدفی داشته باشه؟ مثلا ما می تونیم یک داستان از زندگی کسی روایت کنیم که هدفی نداره؟ مثلا اینجوری بهتون بگم داستان راجب زندگی یه دختر است که در سن کم شوهرش دادن و تا امده بفهمه زندگی چیه و آرزو و هدفش چیه، ازدواج کرده .

    1. سلام
      داستان «وانهاده»‌ از سیمون دوبووار رو بخونید.
      در داستان‌های مدرن داریم روایت‌هایی که شباهتی به ساختارهای کلاسیک ندارن.
      اما به هر حال بیان شلخته‌ی یه سرگذشت فایده‌یی نداره. باید بهش ساختار خاص خودش رو بدید.

  3. ۱۴- سیزده بند و هزاران کلمه؛ شاید کمتر، شاید بیشتر، در قفس‌هایی که آغشته به نقش‌اند، حبس شده‌اند. لابد می‌خواهند آزاد باشند اما در قالب‌هایشان چفت‌ و‌ بست شده‌اند. چقدر راضی یا ناراضی‌اند، فقط خدا می‌داند. اگر «خوب گوش‌دادن» را از ویلیام آر.میلر یاد گرفته بودم، شاید می‌توانستم صداهایی که مثل «آه» از تهِ چاه بیرون می‌آید، می‌شنیدم و ذره‌ای از درکم را که بی‌مصرف در من تلنبار شده، خرجشان می‌کردم. اما صدافسوس که نمی‌شنوم، فقط می‌بینم که در قالب‌ها گرفتارند. ولی خب، بند ۱۴ را با چندی کلمات به همدلی آنها می‌فرستم، شاید اثرگذار باشد و نقش‌هایشان را بهتر بپذیرند.

  4. ۱۴- سیزده بند و هزاران کلمه؛ شاید کمتر، شاید بیشتر! در قفس‌هایی که آغشته به نقش‌اند، حبس شده‌اند. لابد می‌خواهند آزاد باشند اما در قالب‌هایشان چفت‌ و‌ بست شده‌اند. چقدر راضی یا ناراضی‌اند، فقط خدا می‌داند. اگر «خوب گوش‌دادن» را از ویلیام آر.میلر یاد گرفته بودم، شاید می‌توانستم صداهایی که مثل «آه» از تهِ چاه بیرون می‌آید، می‌شنیدم و ذره‌ای از درکم را که بی‌مصرف در من تلنبار شده، خرجشان می‌کردم. اما صدافسوس که نمی‌شنوم، فقط می‌بینم که در قالب‌ها گرفتارند. ولی خب، بندِ ۱۴ را با چندی کلمات به همدلی آنها می‌فرستم، شاید اثرگذار باشد و نقش‌هایشان را بهتر بپذیرند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *