*
استانداردهایی برای داشتن کانالی حرفهیی در تلگرام
این نکات فقط برای نوع خاصی از کانال تلگرامی است؛ کانالی که یک نویسنده بهمنظور تقویت اندیشه و قلم خود در آن مینویسد.
این پیشنهادها به این دلیل ارائه میشود که نتیجهی مثبت اجرای آن را کار جمعی از همسفران مدرسه نویسندگی بهوضوح مشاهده کردهام.
نامی برای کانالتان انتخاب کنید
مثل ستونی در دل یک روزنامه به کانالتان بنگرید. سعی کنید با جدیت ستوننویسی حرفهیی به نوشتن بپردازید؛ و چون ستونها نامی مشخص دارند، شما هم نامی برای کانالتان برگزینید. این نام سبب میشود تا دیگران کانال شما را بهتر به خاطر بسپارند.
نام خودتان را هم در کنار نام کانال بیاورید
وقتی با نام رسمی خودمان مینویسیم با تعهد و جدیت بیشتری نوشتههایمان را ویرایش و بازنویسی میکنیم. بنابراین نوشتن با نام رسمی اقدامی برای افزایش کیفیت یادگیری است.
مثال برای دو نکتهی بالا: «تردیدار | شاهین کلانتری»
هر روز بنویسید
گاهی حتا یک روز فاصله میتواند موجب افت انگیزه و توان نوشتاری ما بشود. نظم در انتشار روزانه خیلی وقتها طاقتفرساست، اما نتیجهی چنین رنجی سازنده و سودمند است.
برای هر یادداشت موضوعی مرکزی انتخاب کنید
در یک یادداشت کوتاه چندان نمیتوان از این شاخه به آن شاخه پرید، ضمن آنکه تمرکز روی یک نکتهی مرکزی و بیان شفاف آن، ورزش فکری مؤثرتریست.
روی هر یادداشت عنوان مناسبی بگذارید
درست است که تلگرام بخش بهخصوصی برای نوشتن تیتر ندارد، اما بهتر است از نوشتن عنوان صرفنظر نکنیم. نوشتن عنوان خلاقانه برای هر متن نهتنها شانس خواندهشدن آن را افزایش میدهد، بلکه تمرینی برای مهارتیافتن در عنواننویسی هم هست.
در استفاده از شکلکها افراط نکنید
ایموجیها (شکلکها) میتوانند گهگاه در جلب توجه خواننده به برخی نکات مفید باشند، اما چه بهتر که با استفادهی افراطی از آنها حواس خواننده را پرت نکنیم.
از نادیدهگرفتهشدن نهراسید
در آغاز راه توقع خواندهشدن نوشتههایمان را نداشته باشیم. اگر در سال اول فعالیت کانالمان به پنج مخاطب پیگیر هم برسیم پیروزی بسیار بزرگیست.
*
از امروز نوشتن سری جدید یادداشتهایم در کانال «تردیدار» را شروع کردم. این اولی جنجالکی هم به پا کرد:
نویسندهی بیتربیت
روکش دندان خواهرم نسیم افتاده و قورتش داده رفته. رفته دکتر، دکتر گفته از این لحظه به بعد هر وقت ریدی اَنت را بگرد تا روکش را پیدا کنی و بیاوری دوباره بگذارم سر جاش.
مرا بگو، نشستهام یادداشت «تردیدار» را بنویسم و با خودم میگویم آیا میتوان از همین ماجرای نسیم برداشت خاصی داشت و ضمن نقل ماجرا به آن پرداخت؟ بله، اصرار بر هر روز نوشتن این فضاحتها را هم به بار میآورد.
حالا ممکن است دوست باتربیتی بگوید «اَن و ریدن را چرا اینجوری میریزی تو نوشتهات؟ خجالت نمیکشی چنین چیزی را منتشر میکنی؟ چرا آبروی خواهرت را میبری؟ همه خیال میکنند آبجیت چنان به پیسی خورده که به جای روکش جدید به اَنگردی افتاده.»
باری، ولی فرض کنید مینوشتم: «خواهرم نسیم روکش دندانش را قورت داده و رفته پیش دکتر و دکتر گفته طی ساعات آتی وقتی برای اجابت مزاج رفتی سرویس بهداشتی، مدفوعت را بهخوبی جستجو کن تا روکش از کف نرود.» شاید بگوبید: «ایوللا، این هم باتربیتانهتر است، هم کمتر حالبههمزن.»
ولی باور کنید نوشتن یعنی راحت نوشتن. بیایید مثل خودمان بنویسم، عین زندگی. نوشتن ریابردار نیست، وگرنه میشود یکی دیگر از رفتارهای نکبتزده و دوگانه در فرهنگ ما.
حالا چند ساعتی گذشته و نمیدانم عملیات جستجو موفقیتآمیز بوده یا نه؛ ولی خوشحالم که ویزای نسیم ردیف شده و تیرماه میرود کانادا و تا مدتها دندانش را از نزدیک نخواهم دید.
6 پاسخ
دبیرستان که بودم یکی از دوستانم ذوق زنان انگار از راز مهمی پرده بر میدارد با شرم گفت یک نویسنده خیلی بی تربیت هست کتابش را دیدم! گفتیم چی میگه؟ گفت نمیشه بگم خیلی بیتربیته! از ما اصرار از او انکار. اخرش یک خط شعر بود و دهان ما دو متر باز مانده بود وای چه بی تربیت ! نویسنده که نباید بی تربیت باشد … سالها گذشته نمی دانم چه شعری بود چه خطی بود چه مطلبی بود اصلا بی تربیتی بود یا نه؟ هیچ چیز یادم نمی اید جز اینکه نام ان شاعر بی تربیت ایرج میرزا بود . هیچ وقت دنبال هیچ اثرش نبودم چون در 15 سالگی خودم خیلی بی تربیت نبودم ما آخرین نسل با تربیت ها بودیم بعد از ما همه بی تربیت بودن البته خیلی هم متاسفم که چرا بی تربیت نبودیم
😅
حالم از کانادا بهم میخورد. بگذار من هم نویسنده بیتربیت بشوم. به نظرم کانادا کاروانسرایی(البته محل دیگری در ذهن دارم) است که برای غارت سرمایه و مهارت مردم در باغ سبز نشان داده است. ملت ما هم که بیشترشان نمیدانند برای چه و از که فرار میکنند، سرازیر شدهاند به آن. همین پارسال چندتا از دوستانمان، خانوادگی و ناگهانی مهاجرت کردند. همگی در سنین نه چندان جوان، به خاطر بچه و هزارویک دلیلی که من نمیفهمم. من هیچ وقت این کاره نبودم. همیشه هم دعوا داشتم با آنهایی که برای توجیه تصمیم خودشان اینجا را سیاهتر از آنچه هست، ترسیم میکنند. دلم میسوزد برای خانوادههایی که میبینم پراکنده شدهاند. هزینههای بیخودی که میشود. بعد دلم میسوزد که همین فراریها، برای کارهای پزشکیشون و سرمایهگذاریشون و خیلیها برای درآمدشان برمیگردند و استفادههایشان را میکنند، اما خدماتشان و مالیاتشان و بهبهشان مال اجنبی است. لامصبها اگر یک درصد آن کاری را که آنجا میکنید، اینجا میکردید، این مملکت خیلی بهتر از حالایش بود. نمیگویم اینجا گل و بلبل است. اما معتقدم بخش بزرگی از مشکلات امروزمان مال بیوطنی این مردم است.
به خواهرتان بگویید کار دندانش را همین جا سروسامان دهد. وگرنه آنجا باید توی نوبت بماند و دلارها خرج کند. آخرش هم میآیند میگویند هیچ جا پزشکی ایران را ندارد. اسم کانادا که میآید حس دهات دارغوزآباد بهم دست میدهد. یک جای بیکلاس بدون اصالت بیفرهنگ پر از مهاجر بیهدف که درهم میلولند.
حرفایی که میگی رو از چند نفر دیگه هم شنیدم.
افسوس که البته فقط از اینجور جاها بهشت میسازیم تو ذهن خودمون.
سلام استاد نازنین!
شب تون بهخیر. امید که خوب و سرحال باشید.🌹
در کانال، نظر دهی و پاسخگویی را برای مخاطبان آزاد بگذاریم بهتر است یا؟
بله خیلی هم عالیه.