- از شنبه وبینارهای «نوشتیار» افزون بر پرسشوپاسخ، حاوی بخشی تازهیی هم خواهد بود؛ در هر جلسه، ۲۰ تا ۳۰ دقیقه، به ارائهیی نکتهیی آموزشی در باب نوشتن یا نقد و بررسی یک کتاب خواهم پرداخت.
- از این جنبه ننگریسته بودم به زندگی خودم؛ اینکه هر روز در جستجوی متنهای خوبم و بیشتر لحظههایم به شوق و انتظار یافتن نوشتههای نو و نوآورانه میگذرد.
- امروز دومین جلسهی کارگاه نوشتن برگزار کرد. از اهمیت تصویر در ادبیات صحبت شد و دو-سه باری هم نام قاسم هاشمینژاد به میان آمد. پس حرفی از او بخوانیم در همین رابطه:
«اصلاً خصیصهی ادبیات فارسی، چیزی که کموبیش فراموش شده، تصویرسازی است. ادبیات انشانویسی نیست، کلام فقط نیست. ادبیات ساختن تصاویریست که انتقالدهندهی اندیشه و عاطفه است به کمک کلام، این پدیده از ذات زبان فارسی میآید. ذات زبان فارسی با ترکیبات فعلی و اسمی درست میشود. این ترکیبات از عناصر مادی شکل میگیرد. مثلاً میگوییم «دست شما درد نکند». ترکیبات خود به خود سازندهی تصاویر است. برخلاف زبان عربی که کلمات صرف میشود بدون هیچگونه تصویر. کلمهی عربیِ انتظار هیچچیزی را از لحاظ تصویری در شما برنمیانگیزد، اما وقتی میگوئید «چشمبهراه» این ترکیب تصویر میسازد.» -راه ننوشته، نشر هرمس، ص ۲۳۸
- جریان پیدرپی خمیازهها. باز نوشتن در اینجا کشید به آخر شب. در طول روز البته روی کاغذ بسیار مینویسم اما غالبن گرفتارتر از آنم که مدام در اینجا بنویسم، ولی از فردا روال کار را تغییر میدهم. با گوشی نوشتن بیفایده است. کیبورد که زیر دستم باشد آدم دیگری میشوم و هزار برابر بیشتر مینویسم.
5 پاسخ
امروز برای من فصل عوض میشود. مدارس تعطیل شدند. یکی تعطیلاتش شروع میشود و یکی امتحاناتش. از خرداد همیشه بدم میآمده. به دلایل مختلف. یکیش همین اختلاط برنامهها و منی که این وسط باید چندین چیز را با هم جور کنم. به قدری از خرداد بدم میآید که دوست نداشتم پسر کوچکم در این ماه به دنیا بیاید. (گفته بودند 13 خرداد وقتش است) اما ببین چقدر ته دلم راضی نبودم که دو هفته زودتر به دنیا آمد و خداراشکر خردادی نشد. 😜 اینجور مواقع با خودم میگویم کاش بیامو میخواستم. خلاصه که اول امیدورم ماه خون و قیام خرداد به خیر بگذرد. مخصوصن امسال که کمی سرنوشتساز است. بعد هم سه ماه بعدی که فصل چرند تابستان گرم و بطالتافزا شروع میشود. باشد که علیرغم حسهای ناخوشایندم، پربار وبرکت رقم بخورد.
سلام استاد ☘️ روزبخیر
چقدر کارگاه جمعه رو دوست دارم؛
با اینکه همهٔ دورههای مدرسه مفید و جذابن ولی این یکی یه چیز دیگهس و تمرینهاش خیلی توی ذهنم موندگارن(پابرجا).
مثلاً همین تمرین که ازش حرف زدین، ذهنمو خیلی درگیر کرده (بهجای مفید و جذابم میخواستم بگم پرمایه و تو دل برو😁)
راستی واژهٔ «نگران» هم تصویریه، یادمه وقتی این شعر حافظو خوندم:
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
«چشم نرگس به شقایق نگران خواهدشد»
تازه توجهم به معنی کلمهٔ «نگران» جلب شد.
و یادم اومد یه غزلم هست با ردیف «چشمبهراه» که نوجوون بودم خیلی دوسش داشتم، ولی فقط ردیفش یادم مونده بود. 😅
پیداش کردم و دوباره خوندم، دیدم فقط ردیفش قشنگ بوده و این مصرعش:
که زمین گوشبهزنگ است و زمان چشمبهراه
این تصویری بودن ترکیبهای فارسی و همچنین توجه به بدن، خیلی جالب و تاملبرانگیزه.
بسیار متشکرم به خاطر کارگاه جمعهها 🙏🙏🙏🌷
انشاءالله برقرار باشید و برقرار باشد.
سلام خانم ایمانی عزیز
عضو کانال شما شدم و خوشحال شدم اینکه دیدم شعر نوشتن رو جدیتر دنبال میکنید.
مشتاقم بزودی کانال شما رو در فهرست کانالهای فعال بیارم.
این متن فوقالعاده بود. واقعا چقدر تفاوته بین انتظار و چشم به راه!
زنده باشی فاطمهی خوش ذوق و عزیز.