- دربارهی عنوان یادداشت امروز: سطر آغازین شعریست:
«تعلیق بیبدیل نثر شبانه»
-شعر «زاد و میر»، از مجموعهی «با مردم شب»، اسماعیل نوری علا، ص ۱۱۸
- و چی قشنگتر از اینکه بروی ببین کتاب جدیدی از پرویز دوایی آمده روی میز وسط کتابفروشی اختران. چه اسمی اسماعیل، چه اسمی: «دستهایش». این کتاب هم از مجموعه نامههاییست که نشر جهان کتاب از دوایی چاپ میکند.
- یاد یادداشت کوتاهی از شهرام رحیمیان افتادم که کاش همگی یکی به سیاق آن دربارهی نویسندههای مجبوبمان بنویسیم:
«نوشتههای ابراهیم گلستان را برای دلرباییهای زبان آهنگینش میخوانم، نوشتههای آلاحمد را برای اشارات موجز و زیبایش، نوشتههای گلی ترقی را برای نقب زدنش به یادها با ابزاری چون مترادفها و متضادها، نوشتههای جعفر مدرس صادقی را برای ترکیب تردید و یقین در فضای وهمناک جاری در زبان… اما داستانهای پرویز دوایی را برای دلم و لذت ناب بردن میخوانم، چون با زبان شیرین و رنگین کماناش بوم لحظههای خلوتم را با آدم های مانوس نقاشی میکند؛ با زبانی لطیف و تصویری و متین که هم نور میافکند به مکانها برای روح بخشیدن به محیط زندگیها، هم برملاکنندۀ صادق نهان آدمهاست در همین محلههای آشنا و جاندار.»
- اسم آخرین داستان اکبر سردوزامی «تکه پارههای زری» است. گمانم یادداشتهای روزانهی ما هم تکه پارههای ماست، حکایت تکه پارهشدنهای ماست. اصلن شاید باید اسم فایل یادداشت روزانهمان را بگذاریم: «تکه پارههای من»
- کلاس را که شروع میکنم، چند برابر میشوم، رنگارنگ میشوم. امروز سومین جلسهی 60مین دورههای نویسندگی خلاق برگزار شد. و پیام آسیه گلچین، از همسفران این دوره، پایانبخش شیرین این جلسه بود:
«احساسم نسبت به مطالب دوره اینه که آمده بودم ستارهای در آسمان نویسندگی تماشا کنم و لذت ببرم اما با یک کهکشانی از ستارهها و زیباییها مواجه شدم و در دنیای جدیدی به رویم باز شد.»
7 پاسخ
شماره 3 جالب بود. البته نفهمیدم بعدش نظر رحیمیان است یا شما، اما به هرحال به چنین مرحلهای رسیدن لذتبخش است. من الان فقط میخوانم. مثل کسی که گزینهی لذتش هنوز غیرفعال است و میخواند چون باید بخواند. باید سنجیده بخواند. باید بخواند چون به آن محتوای خاص نیاز دارد. مثل بدنی که کمبود انواع ویتامینها دارد. بااینکه از خواندنشان اغلب لذت میبرد اما هنوز به قولی از سر سیری نمیخواند. خیلی مانده تا این بدن گرسنه و ضعیف، سیر شود. بدنی که سوختوسازش خواندن و نوشتن است. غذایش کلمات است و ورزشش جملهورزی.
علی آراسته هستم خیلی خوشحال که استاد خوش انرژی وحوش قلمی مثل شما را دارم
نوشتههای شاهین کلانتری همیشه چیزی برای شگفتزده کردن آدم، برای یادگیری، برای تشویق به نوشتن دارد. مثلن همین دیدن و درنگ کردن در عنوانهای یادداشتها، شعرها و کتابها، کاری که من بسیار از آن سَرسری گذر کردهام. اما همراه شما، صبر در خواندن و یادگیری را هر روز مشق میکنم. دست مریزاد.
بروم تکهپارههای امروزم را بنویسم.
عرض سلام وادب به استاد صبور و پرتلاش
چقدر مطالب مفید و جالب بودند. خواندن مطالب شما به من انرژی و ایده میدهد. هر روز در کانالم یک یادداشت روزانه حتی کوتاه منتشر میکنم.
او از دیروز به سبک شما که گفتید تمام روزم را مینویسم و بزودی سایت هم راه ندازی میکنم.
از صمیم قلب خداوند را شاکرم ک با شما و مدرسهنویسندگی اشنا شدم.
اگر امکانش هم بود کانال تلگرام من راهم یک نگاهی بیندازید.
قلمتان سبز ومانا.
t.me/khatkhatiihayman
شما رو همیشه تحسین میکنم خانم خوشگویان نازنین.
و در کانالتون عضو شدم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
یادداشت شبانهی ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
امروز چی یادگرفتم؟
امشب یکی از شبکههای تلویزیونی فیلم مستند جالبی در خصوص خوددرمانی یک نوع اورانگوتان به نام راکوس، نشانداد.
برایم خیلی جالب بود و سوالی در ذهنم دورمیزد که چگونه این حیوان به طور غریزی برای خلاصشدن خود از زخم و احتمالن درد ناشی از آن، به سراغ خوددرمانی میرود؟
این نوع اوران گوتان که راکوس نامیدهمیشود، زخمی مشابه زخم سالک روی صورتش ایجادشدهبود که پوست صورتش را خورده و گودکرده بود.
مستندسازان روزهای متمادی با دوربین و از راه دور اعمال راکوس را زیر نظر داشتند.
راکوس برگهای گیاهی جنگلی به نام زردریشه را کمی در دهان خود نگهمیداشت و با دندانهایش آنرا میجوید و زمانی که به خوبی با بزاق دهانش آغشتهمیشد، این مرهم را به مدت پانزده دقیقه روی زخم صورت خود، نگهمیداشت و این کار را روزی دو مرتبه انجام میداد.
بعد از گذشت چند روز زخم پیشرفتهی حیوان زبانبسته التیام پیدامیکرد!
گویندهی مستند تلوزیونی افزود: گیاه زردریشه در جنگلهای اندونزی رشد و تکثیر مییابد.
عملکرد این اوران گوتان در استفاده از برگهای گیاه زردریشه برای درمان سریع زخم، دانشمندان را مبهوت ساخته و راهکاری در پیش روی آنان برای تهیه داروی گیاهی با استفاده از برگهای این گیاه به منظوراستفاده در درمان زخمهای پوست انسان گستردهاست.