نوشتن برای یک نفر

  1. بیشتر امروز صرف ۳۶مین مسترکلاس حضوری نویسندگی. و چه کلاسی. سراسر کیف بود و برای من که کل ۷ ساعت در چشم‌برهم‌زدنی گذشت و می‌توانستم ۷ ساعت دیگر هم ادامه بدهم. خوبیِ جلسات حضوری این است که مجالی برای دیدار دوستان که پیش‌تر فقط در فضای آنلاین در ارتباط بوده‌ایم. این مسترکلاس یک‌روزه تنها کلاس حضوری من است و جز این فقط می‌خواهم دوره‌یی پیشرفته برای اعضای فعال‌تر دور‌ه‌های پیشین برگزار کنم.
  2. اما کمی از محتوای مسترکلاس امروز بگویم: یک داستان بلند را کامل برای بچه‌ها خواندم و از تمام بخش‌هایی آن برای بیان آموزه‌هایی درباره‌ی نوشتن استفاده کردم. این کار اگر با داستان جذابی صورت بگیرد بسیار مفید است، چون کمک می‌کند به کلیت ساختار یک اثر و رابطه‌ی آن با تمام اجزای آن بپردازیم. ضمن اینکه با ارائه‌ی یک نمونه‌ی کامل و خوب نکات آموزشی مجرد و انتزاعی باقی نمی‌مانند.
  3. نوشتن برای یک نفر. این نکته‌یی بود که دیروز در وبینار نوشتیار شکل گرفت. در جواب دوستی، درباره‌ی نظم و استمرار در انتشار نوشته‌ها گفتم: «ببین، فکر کن مثل یه رابطه‌ی عاشقانه‌س. توی یه رابطه‌ی عاطفی روال معمول اینه که تو هر روز حداقل یه پیام به طرفت می‌دی و ابراز عشق می‌کنی؛ حالا هربار به یه شکلی، مستقیم و غیرمستقیم. نوشتن توی اینترنت هم اینجوریه. برای یه نفر مشخص بنویس و نوشتن برای او طرفو مثل پیام عاشق به معشوق جدی بگیر. نمی‌گم برای مخاطبت نامه‌ی «فدایت شوم» بنویس. این که مسخره‌ست. منظورم مداومت و جدیت در کاره. با چنین نگاهی دلیلی نداره که وقفه‌یی تو کارت باشه. من از این قیاس استفاده کردم تا بگم این روش می‌تونه حس ما به نوشتن رو تغییر بده و کاری کنه که با علاقه‌ی بیشتر نوشته‌هامون رو منتشر کنیم.»
  4. به فهرستی برای یادآوری می‌کنم. فهرستی که هر روز این‌جا بازنشر شود. اصلن یک ارزش اساسی این وبلاگ می‌تواند همین یادآوری باشد. فهرست کامل را فردا منتشر می‌کنم.
  5. ساعت دو و نیم شب است. از صبح سرپا بوده‌ام؛ اما دلم نمی‌آید بخوابم. حیا نمی‌کنم.
  6. راستی، باز هم نشد نظرات قبلی را کامل جواب بدهم. ولی فردا کار را یکسره می‌کنم.
  7. و اسماعیل شاهرودی که درباره‌ی شهرزاد قصه‌گو گفت:

    یک یک قصه‌ی او هر شبه از سینه‌ی او بر لب او
    زندگی رویانده‌ست.
    -از دفتر شعر آی «میقات» نشین، ۱۳۵۱

5 پاسخ

  1. ۷ ساعت کیفِ مطلق، ۷ ساعت اشک شوقی که پشت چشمانم به زور نگه داشتم، ۷ ساعت پرسش تکرارشونده تویِ سرم: «چرا دیر دانستم که‌ در جایی می‌توانم انقدر خوشحال، شوریده و سرریز از لذت باشم؟»

    استاد ممنونم، برای تک‌تک ثانیه‌های این ۷ ساعت. برای تردیدی که با دیدن شما به قطعیت پیوست؛ دیگر شک ندارم. اگر یک روز ناچار شوم «فقط نویسنده» یا «فقط پزشک» باشم، علی‌رغمِ تمام عشقم به پزشکی، انتخاب می‌کنم که نویسنده باشم.

    شما به چشم من، همان بسیارکوشِ شوریده‌سری بودید که نظیرش را هیچ‌جا و هیچ‌وقت ندیدم و من، همین کیفیت از بودن را،
    برای آینده‌‌‌ام،
    و برای تمام زندگی‌ام،
    می‌خواهم.

    1. سلام پریسا جان
      دیدن روی ماه تو از شیرین‌ترین اتفاقات این روزها بود. اشتیاق و انرژی تو در کلاس فوق‌العاده بود.
      ذوق و سختکوشی تو رو تحسین می‌کنم همیشه.
      می‌دونم که روز به روز بیشتر و بیشتر خواهی درخشید.

  2. استاد عزیز، من در پله ی اول نویسندگی ایستاده ام و چقدر عالی که در این مسیر شما را به عنوان استاد برجسته در کنار خود دارم، کلاس های انلاین برایم بسیار جذاب و پر از هیجان بود، اما کلاس حضوری و دیدار شما لطف دیگری داشت.آرزو میکنم همه ی کسانی که رویای نوشتن در سر دارند با استاد فرهیخته و باسوادی مثل شما آشنا بشوند، برای من که سراسر لذت و شوق بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *