- شیرینترین بخش امروز تا این لحظه: وبینار نوشتیار. وبیناری اختصاصی برای پرسشوپاسخ. احتمالن از شنبه تا چهارشنبه، ساعت ۱۴. صوت جلسهی اول را اینجا بشنوید: اولین قسمت نوشتیار
- با لذت عجیبی کار میکنم، با لذت عجیبی. حالا چرا این را به شما میگویم؟ تا بگویم اگر صبور باشید و بیوقفه ادامه بدهید، سرانجام به جایی میرسید که کارتان میشود یکسره لذت و حتا از گرفتاریهای آن هم لذت میبرید.
- دیروز از دورهی جدید مدرسه نویسندگی رونمایی کردیم. «راهآموز تبلیغنویسی» قرار است جایگزین تمام برنامههایی باشد که تاکنون دربارهی کپیرایتینگ داشتهایم. این دوره ساختار حسابشده و دقیقی دارد و درسهای نابی و نویی را برای آن فراهم کردهام. مثلن رفتهام سراغ کتابی عجیب و شگفتانگیز دربارهی تبلیغنویسی، از مؤلفی ایرانی، که فقط یکبار در سال ۴۹ چاپ شده و هیچجا هیچ حرفی ازش نیست، در صورتی که نگاه و نگرشی به ما میدهد که هنوز تازه است و کاربردی.
- برگزاری هر دوره، اول از همه، باید به اندازهی ساختن یک فیلم یا نوشتن یک کتاب برایم تازه و هیجانانگیز باشد، وگرنه اگر هدفم فقط پول بود میتوانستم سراغ موضوعات دیگری میرفتم که قطعن پولسازترند. و خوشحالم که همسفران مدرسه نویسندگی این را حس میکنند.
- این حرف شهرام رحیمیان را هم توی فیسبوک خواندم و خوش دارم شما هم بخوانید:
«دانستن اینکه [فلانری] اوکانر درباره داستان این گفته و فلانی آن گفته و بهمانی… خوب است و دانستنشان مهم، ولی بهتر و مهمتر عدول از تعریفهای متداول داستاننویسی است برای کشف انواع دیگر روایت، چه در کاربرد زبان و چه در ساختار. هنر داستاننویسی از جایی آغاز میشود که از قالبهای شناخته شده فاصله بگیریم و نوعی روایت تازه ارائه بدهیم. بهطورمثال کسی حروفچینی روزنامه را به دلیل متعارف و قالبی بودنش هنر نمیداند اما نقاشیخط را، تا وقتی کلیشه و همگانی نشده و سرچشمهاش ابتکار فرد است، هنر میدانیم.»
- امروز در «۱۰۰ داستان» یکی از داستانهای کتاب «کسوفِ» قدسی قاضینور را گذاشتم برای بچهها. قاضینور شاعر و قصهنویس درخشانیست ولی افسوس که نامش آنطور که باید مطرح نیست. یک وقتی اگر چیزی از او گیرتان آمد بخوانید، پشیمان نمیشوید.
- بهرام بیضایی در اندوهیادِ دکتر محمد کوثر او را اینگونه توصیف کرده بود: «آن بسيارْ كوشِ شوريده!» و من شیفتهی بسیارکوشهای شوریدهام.
- باشد که گواهی عاشق بپذیرید. («گواهی عاشق اگر بپذیرند» اسم کتابی از قاسم هاشمینژاد است. و دلیل نوشتن واپسین جمله این است که نمیدانم چرا دلم میخواهد همهی چیزهایی که اینجا مینویسم گواهیِ عاشق تلقی کنید.)
4 پاسخ
خیلی عالی بود. ممنون که به فکر هستید. من همیشه ازتون یاد میگیرم و با انگیزهتر توی این مسیر پیش میرم.
چقدر کلمهی نوشتیار قشنگه.
سلامت باشی زهرا جان.
خوشحالم که میبینی وبلاگت رونق گرفته و مخاطبهای خوبی داری پیدا میکنی.
آقای کلانتری عزیز، چقدر خوشحالم که هم عصر شما هستم و افتخار شاگردی کردن انسان بسیارکوش شوریدهای چون شما را دارم. من خودم را آدم بسیار با پشتکاری میدانستم، اما استمرار و عاشقی شما در کار و زندگی مورد علاقهتان، پشتکار شما را مثالزدنی و تحسینبرانگیز ساخته است. شاگردیِ شما طوری من را به نوشتن مبتلا ساخته که هر رویدادی در اطرافم من را به نوشتن وامیدارد. قبلترها فکر میکردم این عکاسیست که من را مراقبهی خوب دیدن میکشاند، اما نوشتن دستی بالاتر در این کشف و شهود و خودآگاهی و جهانآگاهی من دارد.
هر روز که میگذرد، غنای یادداشتها و نوشتههای شما، من را بیشتر برای آموختن و در مسیر ماندن به وجد میآورد.
منِ پیش از نوشتن، دنیای کوچکی داشتم که بیشتر از زندگی مرگ را تمنا میکرد. اما حالا زیر سایهی مرگ سفرهی زندگی را با حظّی وافر گستراندهام.
شما بزرگوارید و به من محبت دارید خانم حشمتی نازنین.
همیشه شما رو با تمام وجود تحسین میکنم.
دیروز هم در جمعی از شما به عنوانی یکی از بهترینها یاد کردم.