- درس را نه در دانشگاه بلکه در تنشگاه زندگی میآموزی. انسان موجودیست محکوم به درس گرفتن. یعنی زندگی با چک و لگد وادارت میکند پای درسش بنشینی، حالا اینکه این درس چقدر کارآیند است و تو چه میزان و چطور به آن عمل میکنی بحث دیگریست.
- ما قربانی ذهن خودمان هستیم. بدبختانه هیچ چیز به اندازهی ذهن خود ما به ما آسیب نمیزند، و خوشبختانه هیچ چیز به اندازهی همین ذهن نمیتواند به ما خدمت کند.
- آدم باید همیشه چیزی یا کسی را برای انتظار داشته باشد. انتظار زجر میدهد اما به همان اندازه شیرین است. امضا: یک معتاد به انتظار
- و افسوس و افسوس. نیما جان، تو گفتی: «به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندهی خود را؟» و من در این شب تیره، خودم را، ذهنم را، زبانم را میآویزم به همین سطر تو، به همین پرسشی که بارها وادار شدهام با آهی از عمق دل زمزمه کنم و به خواب بروم. به خواب بروم؟ بخواب، نمیروم.
12 پاسخ
ممنون که در هر شرایطی مینویسید. ساعتهاست منتظر این کلماتِ عزیز و جادوییام. ذهن پریشانم یاوهپردازی میکند. نمیتوانم درست و دقیق بنویسم. فقط میخواهم با جان و از صمیم قلب به خاطر یادداشت امشب تشکر کنم.
درود بر تو رفیق همدل
وجودت و پیامهات عزیز و ارزشمنده برام.
در انتظار نظرات تازهی تو بودم. برقرار باشی.
چه حس خوبی داشت کلمههای این یادداشت خصوصاً دو کلمهی آخر.
و چه جالب!
همین الان تو یادداشتم داشتم با عنوان کتاب آنا گاوالدا بازی میکردم:
«دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد».
ممنونم از محبت شما خانم ایمانی خوش ذوق.
داشتم نوشتههای وبلاگتون رو میخوندم و لذت میبردم.
چقدر عالی خیلی ممنونم استاد 🙏
همیشه با خودم میگم داشتن تنها یک عدد خوانندهی فرهیخته و خوشسلیقه مثل شما، کافیه برای اینکه آدم تا آخر عمر با اشتیاق بنویسه.
🌸☘️
ممنونم از نظر لطف شما.
واقعا هیچی اندازه ذهن خودمون بهمون آسیب نمیزنه.
سلام، سلام
از تنشگاه عبور کردم. هوشیار و آماده برای ساختن راههای تازه. دغدغهها را مکتوب کردم؛ آرزوها و اهداف را هم. باید به میل ساختن بهای بیشتری بدهم. باید آدم ساختن باشم تا رنگ باختن.
احساساتم را بروز دادم. اشکها ريختم. غصهها خوردم. نمیخواستم اشک و آه فروخورده در جایی نامعلوم و موقعیتی ناخواسته سر برآورد. نمیخواستم مثل والدینم خودم را تشویق و تهدید به سکوت و ادب کنم. دلم خواست خودم را به رسمیت بشناسم؛ تمام خودم را. نشستم پای حرف دلم. نیازها و دغدغههایم را جدی گرفتم. تایید کردم. دست خودم را گرفتم و امید را با تمام نور بیرمقش در کورسو نشانه رفتم.
ضعفهایم را مرور کردم. برای قدرت و آمادگی کمی برنامهریزی و کمی هم اقدام کردم. ضعفهای تازهای از خودم شناختم. مثل سابق نبودم. کمتر دلم خواست از ارتفاعی بپرم یا بیفتم. زندگی را دوستتر داشتم.
به عادت معمولِ سردرگریبانی مظنون شدم. نمیخواستم اردکِ خوب مادرم باشم. دنبالهرو بودن و گلهوار زیستن را متهم کردم. من از محدودیتهای طویله فقط میتوانم به گوسفند شدن برسم. قلمروی جدیدی ترسیم کردم. برای تعریف ادب و احترام شعاع دایره گستردم. چوپانی و گوسفندی را نمیپسندم. من محدودهی خودم را میخواهم. قوانین خودم را از لای کتابهای فلسفه و ادبیات، هنر و روانشناسی بیرون میکشم. به کسی آسیب نمیزنم اما به کسی هم اجازه نمیدهم برایم تهدید باشد.
نیازهای یک زندگی امن در محدودیت و زندگی ایدهآل در بلندمدت را برآورد کردم. به هر کدام بودجه اختصاص دادم. اهدافم را با آرمانهای عمیقتری گره زدم. برای حامی بودن نقشه کشیدم و ناجی بودن را از فلسفههایم خط زدم.
نشستم پای حرفهای رفقایم. داروگ را دوباره و دوباره و دوباره خواندم. باز عاشق نیما شدم. عاشق وجود عزیز و عمیق نیما شدم. باید نیمایی از التهابهای وجودم بزایم. نیمایی متعلق به زمانهی خودم. میخواهم کشتگاهِ خشکیدهی ذوقم را تازه کنم. باید زبان زمانهام باشم. اما نیمای من شاید اصلن شبیه نیما نباشد. نیمای من میخواهد از نیما ذوق بگیرد و ببرد در مطبخ سلیقه و تجربهی خودش با دستورالعمل خودش جان بپزد. دوست دارم از شعر جان بپزم. از تجربه و عشق جان بپزم. از درد و زخم جان بپزم.
رسانهی مطلوبم، خط و ربطی که میخواهم دنبال کنم باید هوشیارم کند. علاقه و عملکردم را تازه کند. بیدار نگهم دارد. روی خط آگاهی نگهم دارد. گاهی حتا به سستی و مدهوشیام سیلی بزند. بیدارم کند.
اینجا را برای همین دوست دارم. بیطاقت دوست دارم. با شوقی کودکانه دوست دارم. به تازه سرشتیِ رسانههایتان امیدوارم و امیدوارم چشمهی امیدم تا زندهام نخکشد. تا بعد
به خاطر نثر خوبت بهت تبریک میگم. نثر خوب یعنی فکر خوب.
ممنونم.🙃🫠☺️
بینهایت این لطف و مهر برام ارزشمند و دلگرمکننده است. کلمههای شما سوخت انگیزهی من هستن.🥲
درودبرتوبهترین ومهربان ترین .
چند روزاست پام شکسته است.
شکستن استخوان خیلی درد دارد.
ولی وقتی پبام پای نوشته های ناب تومینشنم اصلا دردی راحس نمیکنم.
نوشتن خودش نوعی مسکن است برای هردردی.
ممنونم ازشما استادخوب که مینوسی ومنتشرمیکنی باعث تسکین دردهای ما میشویی.
سلام ضامن نازنین
آخ. چه بد.
امیدوارم خوب استراحت کنید و خیلی زود خوب بشید.
از لطفتون بیاندازه سپاسگزارم.
با آرزوی سلامتی روزافزون برای شما.