- امروز با رودکی خوش گذشت. ببینید هزار سال پیش چی گفته بابای شعر فارسی: «روی به محراب نهادن چه سود؟/دل به بخارا و بتان تراز/ایزد ما وسوسهی عاشقی/از تو پذیرد، نپذیرد نماز»
- همیشه خوش دارم دیوانی کنار دستم باشد.
- کنار تختم چند تایی کتاب هست، اما روی تختم همیشه یک کتاب: دیوان حافظ. گاهی یکوری ولو میشوم و غزل پشت غزل میخوانم. حافظ را بدون تمام حرفهایی که دربارهی حافظ هست میخوانم. برای مثال بخش اعظم چیزهایی که دربارهی عرفان حافظ گفته میشود پرتوپلاست، چرا باید رابطهی زلال و بیواسطه با حافظ را با چنین حواشیِ بیحاصلی بیالایم؟
- دیشب خوب خوابیدم، امشب هم سعی میکنم خوب بخوابم. با خواب شوخی نمیکنم که شوخیبردار نیست. همیشه به حال آدمهایی آدمهایی غصه میخورم که با افتخار میگویند: «من حاضرم از خوابم بزنم اما برای فلان کار وقت بذارم.». آقا جان، تو لازم نیست از خوابت بزنی، از هدررفت وقت در بیداری جلوگیری کن. تاوان یک شب کم و ناجور خوابیدن این است که فردایش مجبوری برای کاری ۵ دقیقهیی ۵۰ دقیقه وقت صرف کنی و آخرش هم احتمالن گند بزنی.