امضای_شاهین_کلانتری_قشقشه‌ی کلمات
قشقشه‌ی کلمات

روزهای فلزی

  • دارم ساختار محتوای دوره‌ی نویسندگی خلاق را دگرگون می‌کنم. مثل شطرنج‌بازی شیرین و درگیرکننده است.
  • به خاطر اینجا در اجرای زنده‌ی یوتیوب صدا با خش‌خش‌های گوشخراش همراه بود، از امروز وبینارها را اول ضبط می‌کنم و بعد هوا. برنامه‌ی امروز: شفاف‌نویسی
  • نوشتن از جزییات زندگی روزمره خوب است،‌ اما نباید تو را اسیر حقیرترین بخش‌های روزمرگی کند.
  • به بحث‌های حقیرانه تن نمی‌دهم. نادیده می‌گیرم و بی‌پاسخ می‌گذارم.
  • فراخوان طنزبانک جدید اعلام شد. امروز پیش‌نیازهای آن را هم در کانال خصوصی دوره منتشر می‌کنیم. آغاز کارمان با «استاتوس‌نویسی» است و نمونه‌های خوب آن در دهه‌ی قبل.
  • فقط با یک ساعت تمرکز کنم و یکسره بنویسم تا از پس کارهایم بربیایم. یک ساعت امروز هم پُربرکت بود.
  • «یک لقمه لغت» هم خوب پیش رفت. امروز با نقل سخنی از پرویز ناتل خانلری از کتاب «نقد بی‌غش» حرف صادق چوبک در میان بود. خانلری می‌گوید: «[چوبک] یک داستان ظریف دارد به اسم «اسب چوبی». در این قصه در یک سطر وقتی قضاوت یک زن خارجی را از زندگی در خانواده‌ی سنتی ایرانی و فضای اطرافش حکایت می‌کند، شما موجزتر و روشن‌تر از این احساس بیگانگی نمی‌کنید. می‌نویسد: «همه‌چیز این‌جا خشک و فلزی‌ست. آفتابش، سرمایش و آدم‌هایش همشون.» شما خشک و فلزی بودن آدم، سرما، آفتاب را که کنار هم بگذارید به توصیف موجز و در عین حال جاندار چوبک پی می‌برید.»
  • امروز شعری بلند نوشتم،‌ پس از یک پیاده‌روی بلند. آخرش حس کردم روحم تسکین یافته. اما چنین نوشته‌هایی را نباید فوری منتشر کرد. باید بیندازی یک گوشه حسابی خاک بخورد و بعد شاید شانس رستاخیر بیابد. مارکز می‌گوید:‌ «نویسنده‌ی خوب نه از آنچه منتشر می‌کند، بلکه از آن‌چه در سطل زباله می‌‌ریزد، شناخته‌ می‌شود. دیگران این را نمی‌دانند؛ ولی هر کدام ما می‌دانیم که چه در سطل زباله می‌‌ریزیم. چه چیزی را می‌ریزیم و از چه استفاده می‌‌کنیم… و اگر هم دور می‌ریزیم، مفهومش این است که درست گام برمی‌داریم.» (منبع نقل‌قول: کارگاه سناریو، ترجمه‌ی محمدرضا راه‌دور، ۱۳۸۰)
  • امروز فهرستی از کانال‌های فعال تلگرامی برخی نویسندگان را در کانال مدرسه منتشر کردم. البته هنوز کامل نیست. به یکی از دوستانی که خواست اسمش در فهرست باشد، گفتم:‌ «نامت را میاورم، اما امیدوارم در نوشته‌هایت، رابطه‌ی تو با کتاب‌ها را بیشتر حس کنم. برای مثال در نوشته‌های کانال مریم کشفی به خوبی تکاپوی او در مطالعه و یادگیری را می‌بینی. البته منظورم این نیست که مدام در نوشته‌هایت نقل قول کنی یا همیشه متن آموزشی بنویسی. نه. تو باید بتوانی به‌جای نوشتن گزارش خامی از روزمرگی‌هایت، چیزی بنویسی که در آن رگه‌‌هایی از تلاش و تقلا برای درک بهتر دانش و هنر و ادبیات آشکار باشد. این چیزها که حالا می‌نویسی فقط نشان می‌دهد که با شوق و جدیت کتاب نمی‌خوانی. امید که رستگار شوی.»

دیدگاهتان را بنویسید