- چه میشد اگر…
- شروع نوشتن با چند تا از این «چه میشد اگرها» همیشه مفید است.
- چه میشد اگر هر روز شغلی جدید را تجربه میکردیم؟
- پرسش قبلی میتواند به داستان تبدیل شود. نخستین گام این است که به شخصیت اصلی فکر کنیم.
- شخصیت محکوم میشود هر روز شغلی جدید را تجربه کند یا شاید این کار برایش یک ماجراجویی شخصی و مهیج است.
- مشکلات منطقی چنین داستانی چه چیزهایی میتواند باشد؟
- گام بعدی ایجاد منطقی محافظ برای داستان است. پایهی داستان اگر منطق محکمی داشته باشد بقیهی کار با اطمینان بیشتری پیش میرود.
- برای این موضوع تا همینجا بس است. به بازی «چه میشد اگر…» ادامه بدهیم.
- چه میشد اگر به ازای هر جملهی تازهیی که مینوشتیم چیزی ملموس دریافت میکردیم، چیزی غیر از پول؟
- باز هم اول به شخصیت فکر کنیم: یک نفر که یادداشت مینویسد و متوجه میشود در روندی سحرآمیز به ازای نوشتن هر یک جمله چیزی دریافت میکند؟
- چه چیزی؟ دمپایی؟ کبوتر؟ پارچه؟ درخت؟ سیب؟
- این چیز خاص آیا مطلوب شخصیت اصلی است؟ شاید بهتدریج، به دلیل انبوه شدن، چیزی مطلوب به نامطلوب بدل شود.
- شخصیت تا کی به نوشتن ادامه میدهد؟ شاید او که شیفتهی نوشتن است به دلیل آنکه هرجملهاش ناگزیر به چیزی نامطلوب تبدیل میشود مجبور شود دست از نوشتن بکشد و به ذهنینویسی روی بیاورد. یعنی فقط در ذهنش بنویسید تا از گزند تکثیر بیامان آن چیز نامطلوب در امان بماند.
- اما اگر بعد از مدتی با جملههایی که در ذهن میسازد هم همان چیز تکثیر شود، چه بر سر زندگی شخصیت میآید؟
- بازی را میتوان با همین جریان پرسشوپاسخ مدتها ادامه داد تا به داستانی کامل رسید. البته شاید محصول نهایی ربط چندانی به طرح اولیه نداشته باشد. مهم طی این فرایند است.
- حداکثر زمانی که میتوانم برای یک ملاقات عادی-کاری متصور شوم ۱۵ دقیقه است. بیش از آن سبب ملال است و باعث میشود از هر قرار و مراری پشیمان شوم و دوباره پشت دست خودم داغ بگذارم که چرا همهی جلسات را آنلاین برگزار نمیکنم. افسوس که رودربایستی گند میزند به عمر و حوصلهی آدم. ولی باید از خودم شروع کنم: اگر به دیداری عادی-کاری رفتم، نهایتن یک ربع وقت طرف را میگیرم و مرحمت زیاد. و اگر زمانی دو ساعت کوبیدم و رفتم ملاقات کسی به خودم اجازه نمیدهم بگویم که «من دو ساعت وقت گذاشتم اومدم تا اینجا حداقل یه ساعتی باید بمونم.»، و این را هم به خودم یادآوری میکنم که درسته دیر رسیدن سر قرار بد است اما زود رسیدن هم میتواند به همان اندازه بد باشد و هیچ امتیازی محسوب نمیشود. گاهی با ده دقیقه زودتر رسیدن کل برنامهی ذهنی و کاری طرف مقابلمان را بهم میریزیم.
5 پاسخ
چه دیلمایی شد ۱۶. اگر زود نرسیم، دیر میرسیم! سر وقت فقط یک ثانیه ست🥲
شما چشم مایی البته حضرت.
خجالتکُش میکنید اصلن😅
خدای عزوجل Google meet و Skype را به سبب چنین خدمات شایانی به منزله حفظ هرچهبیشتر زمان مرحمت عالی عنایت کند.
دقیقن سعید جان.
راستی، وبلاگت خیلی خوشگله. بیشتر بهروزش کن.