- روزم را با هنری میلر شروع میکنم: داستان «لبخند در پای نردبان».
- هنری میلر اگر کامل و بدونسانسور چاپ میشد ادبیات داستانی ما شکل دیگری مییافت. البته این فقط دربارهی میلر نیست، هزارها اثر پشت سد ماندند و ذهن ما فرصت پرورش یافتن با آنها را نیافت.
- پا شدم آمدم دفتر. در وبینار اهل نوشتن از چیزی گفتم که بدون روشن کردن تکلیفمان با آن نمیتوان امید چندانی به شکوفایی ذهنی خودمان داشته باشیم: لینک
- برخی احساسات اینگونهاند، وقتی گمشان کردی دیگر هرگز یادت نمیآید چگونه بودهاند. زمان هم مطرح نیست. ممکن است احساسی که یک ماه پیش تجربه کردهای، چنان از دست بدهی که انگار هرگز نشناختهای.
- روزانه حداقل یک ساعت مطالعهی تخصصی. این در هر حوزهای که فعالیت میکنیم ضرورت دارد.
- یک جمله هم بنویسیم کافی است حتا اگر این یک جمله همین یک جمله باشد، یعنی جملهیی دربارهی نوشتن یک جمله.
- اصرار بر نوآوری وادارت میکند گاهی پاسخ صحیح قبلی را قربانیِ پاسخی نو کنی؛ حتا اگر جواب جدید به اندازهی قبلی جواب ندهد، صرف اینکه تو جریانی آشنا را بههم میزنی قوهی خلاقهی ذهنت تقویت میشود.
- از صفر شروع کردن دردناک است، اما در باتلاق حسرت ماندن از آن هم دردناکتر. اینکه به خاطر فرصتهای از دست رفته، امید و انگیزهیی برای شروع دوباره نداشته باشی هیچ فرقی با خودکشی تدریجی ندارد. شور زندگی در این است که به خودت دوباره و دوباره فرصت بدهی، حتا اگر بسیاری از امکانات گذشته را از دست دادهای.
- چقدر امروز از «حتا» استفاده کردم. از آن کلمههاست که هیچرقمه نمیتوان نادیدهاش گرفت، حتا اگر…