- خر که بزرگ هست حالا ببین خر بزرگ چه خریست.
- «غم بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کن.» بله، این برنامهی روزانهی ماست، برنامهی ساعتی ماست: تبدیل غم بزرگ به کار بزرگ. تبدیل خشم بزرگ به کار بزرگ. تبدیل خریت بزرگ به کار بزرگ. تبدیل کوفت و زهرمار بزرگ به کار بزرگ.
- مصیبت کم داشتم این روزها به لطف ندانمکاری اطرافیانم امروز هم فاجعهیی دیگر به فهرست بلند مصائب افزوده شد. ماجرا به قدری رنجآور، احمقانه، پوچ، ناامیدکننده و هضمناپذیر است که ترجیح میدهم لااقل اینجا چیزی دربارهاش ننویسم. بماند برای یادداشتگاه شخصی. یا اصلن چه بهتر که روی کاغذ بنویسم و بسوزانم.
- تمرین «۱۰۰ جمله» یکی از بهترین تمرینهاییست که در این سالها در مدرسه نویسندگی ساخته و پرداختهایم. دوست دارم اینجا هم با همان شیوه بنویسم.
- متأسفانه فشار عصبیِ امروز بدجور توانفرسا بود و چندان نتوانستم کار سودمندی انجام بدهم. البته قدری نوشتم و بیشتر از آن خواندم. اما احساس کوفتگی میکنم، انگار زیر قطار لهیدهام. حرف تصادف با قطار شد یاد عمهی بزرگم افتادم که یکبار خانوادگی رفته بودند زیر قطار. یعنی اول پسر عمهام رفته بود روی ریل بازی کند، بعد عمهام رفته بود پسرعمهام را نجات بدهد که پاش پیچ خورده بود افتاده بود روی ریل و دستآخر شوهر عمهام به کمک آن دو رفته بود و به میمنت و مبارکی هر سه لتوپار شده بودند، البته هر سه زندهاند هنوز.
- این هم ۱۰۰جملهی امروز ما، به ۱۰ تا هم نرسیده هنوز.
- فقط امیدوارم در این هیر و ویر سرما نخورم که حوصله و فرصت این یکی را اصلن ندارم.
- سه تا تخم مرغ آبپز دو روز است که با فاصلهی ایمنی روی میز ناهارخوری لمیدهاند و تکان نمیخورند. یکی برنمیدارد اینها را بیندازد دور، آنوقت صبح برداشتهاند طلای سی میلیون تومانی را در بستهبندی شکیل آن انداختهاند توی سطل آشغال. عیدی زبالهگرد خوشبخت و ناشناس گیشاتپه.
- در نهایت هرگز کسی راحتترین حالت جسمی نوشتن را کشف نخواهد کرد. گشتم نبود نگرد نیست. حتا بهترین صندلیها هم به کار نوشتن نمیآیند. اصلن شاید این درد جسمی هم در نوشتنگریزی بیتأثیر نیست.
- همهی دردها کثافتاند، جز درد عشق که آنهم کم کثافت نیست گاهی. این هم از یک مینیدورهی کامل دردشناسی. حالیا درد من عشقی نیست دوست گرامی، محض ارضای کنجکاویات.
- و من که از خودم ماشین تولید راه حل ساختهام. یعنی درد و رنج در من شوق هم برمیانگیزد، چون میدانم کشف و ابداع چند راه حل تازه در راه است.
4 پاسخ
سلام جناب کلانتری عزیز و بزرگوار
سال نو مبارک
در سال شلوغی که از سر گذراندم، ۱۰۰ جمله یکی از کاربردیترین شیوههای نوشتن برای من بود تا من را کنار نوشتن نگاه دارد. تقریبا با این شیوه از تمام روزهای فصل زمستانم یاداشتبرداری روزانه کردم.
۱۰۰ جمله بهانهای شد تا برایتان بنویسم که تاثیرگذارترین شخص در بهبود روند فکری و کاری من در دو سال گذشته شما بودید. هر زمانی که پای درس شما بودم دست خالی بازنگشتن.
سایت شخصی برایم تنها یک خواستهی صرف بود و هیچ ایدهای برای موضوع و تولید محتوای آن نداشتم. اما آشنایی با مدرسه نویسندگی و آغازیدن دوبارهی نوشتن با شما، نیرومحرکهای برای به جریان انداختن ایدههای بسیار در من بود. عملگرایی اولین نتیجه نوشتن برایم بود.
سایت اولیهام را ابتدا با نوشتن مقالههای در باب «فیزیک در زندگی» آغازیدم. هر چه بیشتر مینوشتم ایدههایی بیشتری برای ادامهی کار به ذهنم میرسید. در کنار نوشتن، مدرسه نویسندگی فرصتی عالی برای آشنایی با دوستانی را فراهم کرد که هر کدام در حوزهای تخصصی مشغول به کار و نوشتن بودند و من از این میان نیز سهم خود را برداشتم.
نتیجه آن شد که دستی دوباره به سایتم بکشم و با رویکردی جامعتر آن را برای رسیدن به اهدافم بهینه کنم.
حالا با لیستی از ایدههای در حال انجام زندگی میکنم. این که میگویم زندگی، به معنای واقعی زنده بودن، لذت بردن از کار و تلاش برای رشد و پیشرفت است. من در این دو سال با کمک معجزهی نوشتن خودم را بازیافتم. نوشتن و تولید محتوا عمر غم، درد، رنج و خستگیهایم را کوتاه کرد.
از صمیم قلب از شما سپاسگزارم و مبارکی تمام لحظههای سال پیش رو را برایتان آرزومندم.
سلام خانم حشمتی نازنین
سال نو شما هم مبارک. (و پوزش به خاطر تأخیرم در پاسخگویی)
داشتم سایتتون رو میدیدم. چقدر خوب و جذاب شده.
من کیف میکنم از دیدن این تمرکز تخصصی شما.
وجودتون مایهی دلگرمیه.
تا اطلاع بعدی این شد سرلوح سیاههی روزانهام:
تبدیل غم بزرگ به کار بزرگ. تبدیل خشم بزرگ به کار بزرگ. تبدیل خریت بزرگ به کار بزرگ. تبدیل کوفت و زهرمار بزرگ به کار بزرگ.
درود بر شما میثم نازنین و ارجمند
راستی، سایتتون برقراره؟