- یازده و نیم شب است. مهمانی دعوت شده بودم، نرفتم. ماندم در دفتر، به برخی کارها رسیدم و قدری هم شعر خواندم.
- عصری باز یک خروار کتاب تازه خریدم. میلاد بار تازه آورده بود و نمیشد نخرید. هر کتاب تازه، حتا اگر یک صفحهاش را بخوانی، یک قدم میبردت جلوتر.
- هر کتاب یک جانور عجیب است. با هر کتاب باید مثل یک جانور عجیب روبهرو شد. جانور را در معنای منفی به کار نمیبرم. باید مثل جانورشناسی که شیفتهی کارش است با کتابها مواجه شد.
- شاید بتوان اسم شبکههای اجتماعی را گذاشت وانمودگاه. تشویقت میکند به چیزهایی وانمود کنی که نیستی.
- فردا کارگاه حضوریِ یکروزه دارم، بعدازظهر شروع میکنیم و تا شب ادامه میدهیم. حالا چشمهایم را بستهام و سناریوی کارگاه را مرور میکنم. برای هر کلاس درست مثل کودکانی که شوق عید دارند مشتاقم. باید توی کلاس از رهایی دستخط هم بگویم. شاید گرافیک و نویسندگی دور از هم به نظر برسند، ولی من بیش از قبل به رابطهی این دو توجه میکنم. نمیگویم خط خوب، اما خط متفاوت میتواند به نوشتهی متفاوت راه بدهد. حروف در شکلهای گوناگون ایدههای گوناگون میسازند. در تایپ با ابزار دیجیتال هم همین صادق است، مدتی هر روز فونت وُردتان را تغییر دهید و تأثیرش را بسنجید تا تفاوت را دریابید.
- شام امشبم بدمزهترین ماهی جهان بود. چرا باید چنین موجود بدبدنی را صید کنند و بپزند؟
- گاهی که پیش از شروع کلاسها حالم بد است -آنقدر بد که توان گفتن یک جمله را هم در خودم حس نمیکنم- وسوسه میشوم تسلیم شوم و جلسه را لغو کنم، اما مقاومت میکنم و میروم توی کلاس. و عجیب است که هر بار ناگهگیر* میشوم. انگار نه انگار من آن آدم پریشان و مستأصل دقایق قبلم، میشوم گلولهی انرژی. امشب در جلسهی ایدهپزی همین اتفاق افتاد. و بچهها هم حس خوبی به این جلسه داشتند.
*«ناگهگیر» گویا معادلی سره برای «غافلگیر» است. من البته محض تنوع و بازی آن را به کار بردم. شاید چون از «غافلگیر» خستهام.
4 پاسخ
سلام، سلام
یک
وانمودگاه! مرا یاد خودم میاندازد. که این همه سال توی فرهنگ بیمار اطرافم مدام به وانمود تشويق شدم. وانمود به رضایت، وانمود به شادی، وانمود به نوعی از نگرش، وانمود به اعتقادی بیریشه. انگار تندیسی شدم که برای رضایت دیگران هر روز صورتک تازهای به چهره میزند. متغیر و بیاختیار. شاید آدم کوکی برایم نام قابلی باشد. لبخندی روی صورتم طرح زدم که بیشتر به رد زخمی کهنه میماند. به چرک نشسته و آمیخته به ادا. هر چه بیشتر نقب میزنم، کمتر ردی از شادی میبینم. سالها خیال میکردم واقعن خندیدن چه حسی دارد؟ یا خودم بین این همه تظاهر واقعن چه کسی هستم؟ از اینها که بگذریم. وانمودگاه را هم میدزدم تا بعدها میان شعری ناقابل هوایش کنم.
دو
با جانور بودن کتاب موافقم. البته من از میان جانوران رامنشدنیها را دوست دارم. کلمههای خالص و بدون ترس. جملههای قیچی نخورده. عناوین هرس نشده. امیدوارم روزی قلادهی همهی کتابها پاره شود.
سه
به نظرم دزدیدن کلمه کافی نیست. باید بعد چند سال دوباره در یک کلاس حضوری شرکت کنم و چند کتابتان را بدزدم. البته سخاوت شما هرگز نگذاشته کار به دزدی بکشد. به هر حال…
چهار
چه خوب که شبنشینیهای خودتان را دارید. شبنشینیهای ماندگار. با کلمههای که میماند به یادگار.
سلام
شاهین عزیز ،نازنین، دوست داشتنی ،فرزانه باابن اسمها راحت ترم ارتباطم شکل قوی تری به خود می گیرد. این وجود ارزشمند فراتر از حسیات و فیزیکی هست که دراینه دلم منعکس می شود وبراتون باعشق کامنت میذارم و راحت تر شهودات درونم را فاش می کنم من هرشب با نوشته هاتون نفس می کشم و ارامش شبانه را به وجودم تزریق می کنم من درجایگاهی نیستم خودم را هم ردیف بچه های مدرسه قرار بدهم و به قدر فاصله راه نوری بین من وشما و برو بچه های محله مدرسه وجود دارد نوشته هام کم مایه اند غنی نیستند ذهنم سرشار از فقر کلمه وایده و تخیل و خلاقیت و ابداع ونوع اوری … است نمیتوانم مثل خیلی از دوستان تو کارگاههای آنلاین پرآوازه باشم و نوشته هام حاکی از درخشندگی نبوغ واستعداد نویسندگی باشد . از این نگاه شاید کمتر نظرم رو مطرح می کنم سوال وجواب نمی کنم وساکت درگوشه ای می نشینم و غرق در اموزشهاتون میشم . شاهین عزیز شاید این اخرین کامنت یا شب نامه من برای شما باشد ومی خواهم فقط بعنوان شاگرد مدرسه تون بمانم ویاد بگیرم و بنویسم وبخوانم.
و من ادم کمالگرایی هستم راضی به این جایگاهی که الان هستم نیستم ، دوست دارم به ان نقطه ای از زندگی که شایستگی ولیاقتش را دارم برسم و رسیدن به این جایگاه پرداختن بهایی دارد . میخواهم بیشتر تو خودم فرو بروم اول خودم رو کشف کنم و به یک سطحی از رضایت و ارامش برسم مطمئنن تو نوشته هام هم تاثیر بسزایی خواهد داشت . تو این چهار ماه فهمیدم که غنی بودن نوشته هام از درون من متاثره .
درونم فقیر و بی چیزه باید این چاه درونم را پر کنم، سرشار کنم از شناخت و عشق وارامش ودانش و انگیزه و اراده وپشتکار وتاب اوری و محکم بودن و تجربه و اموختن و مداومت و…
شاهین عزیز براتون ارزوی موفقیت و تنی سالم و روحی بزرگ از خدا خواستارم . واین دارا بودن روح بزرگ موهبتی است که به هرکسی داده نمیشود میدانم قدر دانش هستید و منبع و سرچشمه فیض برا هم نوعان و دوستداران اهل هنر وادب هستید .
من، صبح ساعت ۵ پرواز دارم ، عازم سفمیخوام یه مدت طولانی از این شهر شلوغ اما دوست داشتنی به دور باشم . شاید با خودم توی این مدت کنار بیام و با نوشته هام اشتی کنم دوباره سراغشون برم و یکمی تغذیه شون بدم جون بگیرند،
امسال برای من سال خیلی متفاوتی بود
سال پراز جزرومد و طوفانی وگاهن توام با ارامش بود امسال را دوست داشتم برای اگاه شدنم رنج زیادی کشیدم این رنج همان بهای کمالگرایی من بود و هست واین بها ورنج دوتا رابطه ناگسستنی لذت بخش بود و فلسفه خاص خودش را داشت . وقتهایی شد نتوانستم برای کسی بگم ، نگفتم. نتوانستم بنویسم ، ننوشتم . همیشه دربرزخ نگفتن و ننوشتن سرگردان وبلا تکلیف بودم .
ولی الان می توانم برای شما بنویسم
شاگردتون هستم کمابیش از دغدغه های من مهربانو باخبرید و میدانم خوب منو می فهمید. اگر دوست داشتین منتشر نکنید ولی یه جوابی ازتون میخوام که این خلا وجودم را از حس بودن درکنار مدرسه وانگیزه و امید به نوشتن دراین واپسین روزهای سال، سرشار کنه .
به امید روزهای خوب روشن در کنار همدیگه که لازم وملزوم و نقطه قوت هم هستیم .
دوستتون دارم
شاگردت مهربانو
۱۴۰۲/۱۲/۲۴
شاید بتوان اسم شبکههای اجتماعی را گذاشت وانمودگاه. تشویقت میکند به چیزهایی وانمود کنی که نیستی.
عجب جمله ای شاهین جان … معرکه بود .
سپاسگزارم معصومه جان. خوشحالم که اسمتو اینجا دیدم.