بازی را بساز

دو‌ و‌ نیم شب است. چشم‌هایم را به زور باز نگه داشته‌ام. الان‌ رسیدم خانه. از بام‌ تا شام یکسره مشغول بودم. سه تا کلاس برگزار کردم و شب هم با مرتضی رفتیم تالار آیینه، عروسی دوستمان سامان. ماهان و دانیال هم‌ بودند توی عروسی. شب با ماهان‌ برگشتیم و گپی درگرفت. حرف از بازی و بازی‌سازی شد و متوجه شدم ماهان هم در بچگی شیفته‌ی بازی «راز جنگل» بوده. این بازی جوری از زمین و زمان جدایم می‌کرد که هنوز هم حسش با من مانده.

به این نتیجه رسیدم که تمرین‌هایی مثل نردبان نویسندگی هم در امتداد همان علاقه‌ی وافر به بازی است. هر وقت که بازی مناسب یک کار را ساخته‌ام بیشتر در مسیر انجامش استمرار داشته‌ام. بنابراین اگر کاری هست که هنوز نتوانسته‌ام درست انجامش دهم، شاید به این دلیل است که بازی مناسبش را نیافته‌ام.

3 پاسخ

  1. چه جالب. منم خیلی بازی راز جنگل رو دوست داشتم.
    اتفاقن چند وقت پیش از بین خرت و پرتا گرفتمش که با خواهرزادم بازی کنم. خیلی چیزا یادم رفته بود اما با دیدنش خاطرات دوران کودکیم زنده شد.
    دقیقن با بازی هر کاری رو راحت‌تر می‌شه انجام داد.

  2. تبدیل یک کار به بازی میتونه در استمرار اون تاثیر داشته باشه. من زبانی رو با نرم‌افزار دولینگو دارم یاد میگیرم ۴۲۵ روز بی‌وقفه به خاطر اینکه مثل بازی بوده برام با این نرم افزار کار کردم و خیلی هم تو یادگیری پیشرفت داشتم. نردبان نویسندگی رو هم باید تبدیلش کنم به یک بازی رقابتی. اون مدتی که عکس نردبان‌هامون رو به اشتراک میزاشتیم متعهد شده بودم که حتمن همه‌ی خونه‌ها رو پر کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *