- طبق برنامه صبح زود بیدار شدم. خوب خوابیدم. پشتپردهییهای تیرهیی که دیروز برایم نصب کردند، اتاق را ظلمات محض کرده و این هم در زود به خواب رفتم مؤثر بود.
- صد صفحه از کتابی تازه را خواندم. تا کامل نخواندهام ازش اسم نمیبرم. نویسندهی کتاب اصرار دارد بگوید ماندن در محدودهی آسایش خیلی خوب هم خوب است و اصلن کی گفته برای رشد بیشتر باید از دایرهی امن خودمان خارج شویم؟
- صبح سر راه دیدم کافهی محبوبم پلمپ شده. اعصابم بهم ریخت.
- ناهارم را زودتر از همیشه خوردم. بیبرنج. اما آیا بدون برنج چیزی را میتوان غذای واقعی حساب کرد؟ نگفتم مفید، واقعی.
- پی یک کار اداری رفتم و باز هم به خاطر مشکلات فنی کار به هیچجا نرسید و اعصاب من خردتر شد.
- آمدم، خواندم و نوشتم و دگرگون شدم. با روحیهیی بشاش به فهرست کارهای روزانهام پرداختم.
- کاتالوگ راهنمای شرکت در کلاس نویسندگی خلاق را بازبینی و منتشر کردم. گرافیک زیبای کاتالوگ کار مرتضی عباسی است. پگاه جهانگیرنژاد هم زحمت تنظیم و ویرایش محتوا را کشید.
- اسلاید کلاس سایت نویسنده را نهایی کردم. شاید عجیب باشد ولی «اتوپیا» و «هتروپیا» هم پایشان به دورهی ما باز شده.
- در جلسهی «با من بنویس» امروز بررسی کهنالگوهای پیرنگ را شروع کردیم.
- یک عالمه کار خردهریز را سروسامان دادم.
- میروم کمی در کتابفروشی بچرخم و برای کلاسهای عصر تا شب آماده بشوم.
- و رفتم و چرخیدم و چند تا دفتر شعر و داستان خوب و کمیاب هم یافتم.
- بعد برگشتم و یکسره تا ده شب وبینار برگزار کردم.
- نیمهشب است و خوابآلودم. نشد از جزییات کلاسها بیشتر بنویسم.
- فهرست پایین را هم فردا تایپ میکنم.
ادامهی تمرین دیروز:
- اولین نکتهیی که باید در برنامهریزی روزانه به آن توجه کرد: نوشتن فهرست کارها یک چیز است و مشاهدهی منظم آن در طول روز یک چیز دیگر. فقط برنامهیی شانس اجرای مییابد که مدام جلوی چشم ما باشد.
- در اولین لحظهی بیداری حتا اگر لبخندی الکی هم بر لب بیاوریم، روز بهتری را شروع میکنیم.
- …
16 پاسخ
1.شبیه خزوخیلها، آخجان اولین کامنت ر ا من گذاشتم؛ تمرینی هم بود برای استفاده از کلمۀ «اولین».
– به پشتپردههایی فکر میکنم میگویند:«آستر»
2.دفتری دارم که در آن گزارش تمرین و یادگیری تار را یادداشت میکنم؛ توفیق داشته باشم دستم روی تار گرم بشود، حتماً گوشتان را مهمان میکنم.
3.بیشتر از قبل نقاشی میکشم و شرمم برای انتشار کم شده است؛ تشویقهای همسرم و شما بیتاثیر نبوده است. امروز هم نقاشیای کشیدم از انسانبودن.
4.نمیدانم یک بخش به سایتم اضافه کنم برای نوشتن اینجور یادداشتها یا که از فضای همینجا استفاده کنم؛ در سایت من آخر پشه هم سر نمیزند.
5. امروز دابل اسپرسو خوردم و افتادم به جان کارها. الان هم ساعت 1620 است و من هنوز پُرَم.
6. میخواهم یادداشتهای یک کارمند را شروع کنم و امروز یک از آنها را در پیج نقطهویرگول، هوا کردم.
7. یادم افتاد کافهی محبوبتان پلمپ شده! واقعا عصبانیکننده است.
8. تماشای منظم برنامه یک چیز است و برنامهریزیکردن یک چیز دیگر؛ عجب جملۀ نابی.
فاطمه چقدر خوبه که داری از حس خودت به وبلاگنویسی مینویسی توی پیجت.
جالبه من هم اخیرا تا حدودی به همین باور رسیدم که گاهی از منطقه امن خارج شدن ممکنه بهای خیلی گزافتری داشته باشه. شاید نگاه درستتر اینه که آدم مرزهای منطقه امنش رو با احتیاط گسترش بده، تا اینکه بیهوا و کامل بپره بیرون و بره یه جای ناشناخته.
زنده باد.
سلام
ممنون که این فهرست نویسی رو یاد دادید.
اغلب در پایان صفحات صبحگاهی به صورت خوشهای کارهایم را که باید انجام دهم مینویسم/
البته امروز چون داشتم بر اساس یادداشت هر روز یک داستان است شما داستان چند روز پیشم را مینوشتم نوشتن فهرست کارهای امروز را از قلم انداختم.
چقدر عالی.
من خودم روز به روز بیشتر شیفتهی فهرستها میشم.
عنوانش خیلی خوبه 👌😄
چه جالب! من یه آلارم هم برای «چککردن فهرست» به فهرست هشدارهای روزانهم اضافه کردم.
آخه صبح که بیدار میشم، انگار مغزم برمیگرده به تنظیمات کارخانه، کلن یادم میره دیشب برای چی میخواستم تا صبح بیدار بمونم.😅
(مث فیلم چپدست)
چه خوب.
یکی از پستهایم در وبلاگم را اینجا منتشر میکنم:
ترجیح میدهم به جای پرسیدنِ سوالِ چرا نمیتوانم سایتم را بهروز کنم، بپرسم چرا بهروزکردنِ سایت برایم آسان شده است؟
۱- به طولانی بودنِ متنی که میخواهم منتشر کنم، ارزنی توجه نمیکنم.
۲- مختصر و مفید نوشتن را در اولویت قرار دادهام.
۳- به بازخوردگرفتن و دیدهشدنِ نوشتههایم اهمیت خیلی کمی میدهم.
۴- تعبیرم از بهروزکردنِ سایت شخصی را به ساختن جایی الهامبخش برای خودم، سپس دیگران…
۵- و فرصتی برای فراهمکردن یک رزومهی درخشان تغییر دادهام.
۶- درحالیکه تا پیش از این، انتظارات دیگری از اینجا داشتم؛ تحت تأثیر قراردادنِ دیگران و تحسینشدن نوشتههایم.
آفرین. چه نگاه درست و خوبی.
سلام استاد وقت بخیر. ممنون که مسیر روزتون رو با ما به اشتراک میگذارید. برای معرفی کتاب بیست کهنالگوی پیرنگ ممنونم🙏🏻🌹. اینقدر برام جالبه که بلندبلند میخونم و صدای خودم رو ضبط میکنم.
استاد ممکنه نظرتون رو در مورد نثر خانم گلی ترقی و نثر محمد بهمن بیگی هم بفرمایید؟
متشکرم
چه عالی.
اون کتاب واقعن مفید و خوبه.
نثر هر دو عالیه.
آبگوشت😎 یه غذای واقعی البته با بربریِ کرچ و چند چیکه آب نارنج 🤌
به به. آبگوشتو هستم+گوشتکوبیده.
سلام، سلام
۱.داشتم با خودم فکر میکردم حتا روزهایی که کمتر مینویسید هم ازتون یاد میگیرم. چطوری؟ اینطوری که با استمرار و پشتکار رسانه بسازی. رسانهای که مخاطبش بیتابِ خوندن یادداشت بعدی باشه. درست مثل انتظار کشیدن واسه نسخهی بعدی یه مجلهی خوب، جلد بعدی یه کتاب خوب، قسمت جدید یه سریال خوب. روزایی که کمتر و دیرتر میآیید کل روز دچار اضطراب پنهانم. مدام شاهین کلانتری رو گوگل میکنم و این صفحه رو چک میکنم.
این دو روز اخیر واقعن کلافه بودم؛ و بعد توی روزانهنویسی یه سرنخ پیدا کردم. آهان خودشه. رمز این اشتیاق استمراره. استمرار عادتسازه و مانعی که سد راهه عادتی جا افتاده بشه آدم رو بیقرار میکنه. از همهی اینها مهمتر این حاصل فقط با استمرار ممکنه. استمرار و نظم در بازههای منظم. البته قبلتر هم این موضوع رو میدونستم اما الان با تجربه برام درونیتر شد. توسط استدلال و منطقآوری در روزانهنویسی هم جا انداختمش.
۲. این نوع تجربهنویسی روزانه رو بسیار دوست دارم. خودم اغلب در خلوت انجامش میدم اما از انتشارش توی رسانههام میترسیدم. چرا؟ چون فکر میکردم به سطحی بودن پهلو بزنه. اما در کمال تعجب با سبک جدید یادداشتهای شما دیدم نه برخلاف تصورم خیلی هم میتونه راهگشا باشه. چطوری؟ با در نظر گرفتن این نکته که اتفاقاتی از روز رو انتخاب کنم که تجربهی قابل انتقال و اندک آوردهای دارند. از اون مهمتر اگر روی بهبود کیفیت زندگی تمرکز کنم حتمن میتونم کیفیت نوشتههام رو هم بهتر کنم.
۳. کتاب زر ناسره رو با سوراخ کردن گوگل یافتم. حالا مشتاقم که زودتر به دستم برسه. خیلی خوبه که توی یادداشتها از تجربهی کتابها و فیلمها هم مینویسید. من یه لیست از همهاشون جمع کردم و خیلی توی بالا بردن سطح ورودیهای ذهنی بهم کمک میکنه البته با صرف زمان کمتر. برای این سخاوت بینهایت قدردانم. باید اعتراف کنم قبل از شناختن شما کمتر به سخاوتمندی در انتقال دانش اعتقاد داشتم اما شما الگوی زندهای بودید که در عمل بهم ثابت کرد اشتباه میکنم.
۴. من همچنان مشتاقم بیشتر و بیشتر فیلم معرفی کنید. با مقایسهی صفحهی معرفی کتاب سایتتون با تعداد فیلمهایی که معرفی کردید؛ من در شناخت کتاب خوب احساس غنی بودن اما در شناخت فیلم خوب احساس فقر دارم. اینم اضافه کنم که همهی فیلمهایی که تا الان معرفی کردید چند بار دیدم و هر وقت فیلم خوب پیدا نمیکنم ترجیح میدم فیلمهای قبلی رو چندباره ببینم. حتا گاهی با خودم میگم هر بار یه کامنت جدا ثبت کنم و بخوام یه فیلم خوب بهم پیشنهاد بدید.
۵. دیشب نخوابیدم. فکر کردم اگر الان نه پس کی؟ تمام دیروز و دیشب روی محتوای متنی و بصری سایتم کار کردم و دمادم صبح روی صندلی کامپیوتر ناخواسته به خواب رفتم. این دو روز که کمتر اینجا بودید و من حس کلافگی میکردم؛ با خودم گفتم: آهان این همون کاریه که ارزشش رو داره. استمرار در تولید برای یافتن مخاطبی مرتبط، مشتاق و خاص. غیر از این محکومم به مثل شکر در آب جوش حل شدن. در دنیای دیوانهوار تولیدمحتوا از هر سو، فقط اینطور میشه دووم آورد و قبیلهی همفکر و همدل ساخت.
میگم که گفتنی بسیاره
اما باید فعلن خودم رو از برق بکشم و بقیه رو به بعد موکول کنم.
پس تا بعد
خوش بخندید، خوش بخوانید و خوش بنویسید.
مرسی از همین همه دقت و ذوق.
کیف میکنم از دیدن نثر تمیز شما.