از صبح کلاس داشتم. ۱۰:۳۰ تا ۱۲:۳۰ آخرین جلسهی دورهی ۲۴ کارگاه تمرین نوشتن را برگزار شد. ناهار را در رستوران صفا با دانیال خوردیم و آمدم اولین جلسهی کلاس آنلاین تولد محتوا را اجرا کردم، در نخستین تمرین، داستانی از مجموعه داستان «سنگ و آفتاب» زیتون مصباحینیا را مثال زدم. داستان دربارهی مردیست که کیوسک آدرسفروشی دارد. بعد دربارهی ایدههایی که میتوان با شغلهای گوناگون ساخت حرف زدیم و قرار شد دربارهی شغلی عجیب و خیالی قصه بنویسیم. سایر تمرینهای کارگاه امروز هم در همین مسیر بود وبا تأکید بر اهمیت تخیل پیش رفت. این حرف اولگا توکارچوک را هم برای بچهها نقل کردم: «تردید ندارم که هر تصویرِ جهانِ بهتر زادهی تخیل است. تقریباً همهچیز زادهی تخیل است و جای تعجب دارد که مدارس دورههای مخصوصِ پروراندنِ این مهارت را برگزار نمیکنند و دانشگاهها دانشکدههایی ویژهی آن ندارند.*» پس از آن هم بلافاصله مشغول اولین جلسهی دورهی حضوری شدم و ساعت رسید به ۱۹. بعد با دانیال زدیم بیرون. رفتیم سمت طالقانی. روبروی سینما صحرا. در دفتر یکی از دوستان نمایشگاهی بر پا بود برای کسبوکارهای خانگی. بیست دقیقهیی آنجا بودیم و پیاده برگشتیم دفتر. پیادهروی دلچسبی بودم. تازه شدم. باران هم یکریز میبارید… لابهلای این جملهها چیزهای زیادی میتوانم بگنجانم از مشاهدتم. اما دارم گزارشی بیرمق مینویسم. چرا؟ گاهی حوصلهی گفتن از جزییات عینی نیست چون حجم نشخوارهای ذهنی فراوان است… جمع کنم بروم خانه. دلم میخواهد یک فیلم خوب ببینم. مثل دیشب. دیشب یکی از بهترین فیلمهای عمرم را دیدم: «Past Lives». چنین فیلمهایی کمیابند. باید بیشتر دربارهاش بنویسم… راستی، یک چیز را فهمیدهام: من باید اول گزارشی و قلمانداز بنویسم، تا سپس میل توانم جزئینگاری را بیابم…
*از کتاب «کمد» ترجمهی دروتا سوآپا، نشر آگه، ۱۴۰۰، ص. ۶۶
2 پاسخ
سلام، سلام
واقعا با این مدل از یادداشتنویسیهاتون کیف میکنم. بیشتر از هر وقتی بهم انگیزهی نوشتن میده. یه عالمه ازتون یاد میگیرم و در طول روز منتظرم تا یادداشت جدیدی ازتون بخونم.
منم فیلم past lives رو خیلی دوست داشتم. آخر فیلم واقعن یه حس متفاوت و عجیبی داشتم. مثل زیستنِ یک زندگی نزیسته شاید. امشب باز با این یادداشت به یادش افتادم و حالا دوباره دارم میبینمش.
کتاب و فیلمهایی که معرفی میکنید حتا اگر قبل از معرفی شما بشناسم، برام ارزش دوچندانی پیدا میکنند. انگار اعتبار دوباره میگیرند. یه اعتبار آمیخته به همدلی.
راستی اگه امشب هم فیلم خوبی یافتید، مشتاقم توی یادداشت بعدی ازش بخونم.
ناگفته بسیاره اما فعلن به همین بسنده میکنم.
خدا قوت و شب خوش
ای دوست بینام من که پاکیزه و زیبا مینویسی
پیامت برام خیلی عزیزه.
خوشحالم که چنین حسی در جریانه.
و چشم، از فیلمهای خوب بیشتر خواهم نوشت.