شب شور

*شبیه شب شدن.

*روز را پیمودن و روشن نشدن.

*قاپیدن کلمه از دست جمله.

به سرم زده بود امروز فقط یک سری عبارت و جمله‌ی کوتاه مثل نمونه‌های بالا بنویسم. نشد اما. تند گذشت و مشغول بودم. جلسه‌ی اول «سایت نویسنده» را برگزار کردم. در حرکت کلمات از «صفت» و انواع آن گفتم و رسیدم به حالا که نزدیک یک نیمه‌شب است. لذت نوشتن یادداشت دیروز هنوز با من است. دلم می‌خواهد صبح زودتر بیدار شوم. یک فنجان تازه خریده‌ام و دوست دارم سریع‌تر در آن قهوه بنوشم. صد گرم قهوه‌ی تازه هم آسیاب کردم برای خوش‌آمدگویی به تازه‌فنجانم. ببین، دلم می‌خواهد باز مثل بالا یکسری عبارت مبهم بنویسم. به هوس‌های نوشتاری‌ام نه نمی‌گویم.

*کتاب آویزان مرد و بیدار کردن رؤیاهای خاکستری.

*هاشور زدن روی درخت.

*کارتونیست هار و همهمه‌ی رنگ‌آمیزی.

*خواهران کاکتوس و خارهای خواهرم.

*ساعت شش و اسفالت شرمنده.

این سطرها چه می‌گویند؟‌ هیچ. برای خوانند شاید هذیانی بیش نباشند، اما برای نویسنده نماینده‌ی تداعی‌های گوناگون‌اند. گاهی فقط باید از همین چیزها بنویسم. مهم نفس نوشتن است. تبدیل کلمه به چیزی عینی. دیدن واژه‌ در حالی که از انگشتانت سرریز می‌شود. باید بنویسم.

*فر و فرفره‌طور رفتن.

*کتابی که جلد قهوه‌یی دارد و اصرار بر اسرار.

*تب سماور و جای انگشت‌ها بر پنجره‌ی سرد.

*جوش و لیوان و سفیدی ماشین و خجالت ابر.

این‌ها بیانِ هذیان‌گونه‌ی چیزی‌ست که در خیالم سروته دارد و ریشه در واقعیت. این هم نوعی نوشتن است. یعنی چیزهای که درونت می‌گذرد در قالب عبارت‌هایی هذیانی بنویسی که شاید چند روز بعد رازگشایی از آن‌ها حتا برای خودت هم دشوار باشد.

*شور شب و شورای شبرنگ‌ها.

*ایستادن تا دم دمای شب و تراشیدن مداد بامداد.

*کلمات ناهمگون و همایش روز میوه‌یی.

دفترچه یادداشت شخصی جای همین بازی‌هاست.

7 پاسخ

  1. درود استاد عزیزم👏🏻 چقدر الهام‌بخش و تاثیرگزار نوشتید.
    دوست دارم بیشتر بنویسم.🙏🏻

  2. «انصافن هم برخی فحش‌ها خوشگل و خوش‌آهنگ‌اند» مثل «کارتونیست هار و همهمه‌ی رنگ‌آمیزی»
    از کلمه‌ی همهمه همیشه یاد سیدعلی صالحی میفتم:

    …هرچه هست، همین است:
    از همه گریزانم، از این همه همهمه گریزانم

    اما ای کاش میان آن همه شدآمد شب و روز
    ما راه خود را می‌رفتیم؛
    تو سوی من بودی و من سوسوی تو بودم.

    اصلا به کسی چه مربوط
    که من بالای خواب دریا گریسته‌ام
    یا در گمان کودکی از خواب‌گریه‌ها؟

    به ارواح خاک زنی گمنام در مشرق آسمان قسم،
    «من از این همه گریزانم،
    از این همه همهمه گریزانم»

    و از «هاشور درخت» و «شورای شبرنگ‌ها»
    یاد واج‌آرایی حافظ:
    شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی

    چه شب واج‌آرایی قشنگی بود استاد👌🌸

  3. 😐 چرا بی‌اینتر ثبت شد متنی که انقدر اینترلازم بود؟
    به خدا من زده بودم اینتراشو 😕

  4. سلام بر استاد نیکان
    باوجود خستگی کلاس ۵ساعته وبعداز ان کار در کارگاه بی خوابی را از چشمانم گرفته
    وقت را غنیمت شمردم سیر وسلوک عارفانه وعاشقانه وادیبانه وهر حسی که دران لحظه برام کشف شهود میشود به دنیای نوشته های یاد داشت تان ، قدم نهادم
    دلتنگ نوشته اتون بودم
    همه شون رو خوندم
    ۳۰۰۰ کلمه رو یک نفس خواندم جایی که ریه هام بی اکسیژن شدند هزار ماشالله به قلمتان وانرژی وتوانتان
    گاهی وقتها درحالت خواب بیداری ، بهترین زمان برای نوشتن کلمات وجملاتیه که شاید ربطی بهم نداشته باشه واز نظر عقلا وادبا ی شسته رفته فرهنگ ادبستان به هذیان گویی و چرت وپرت گویی مورد اتهام قرار بگیرم باکی نیست ، چرا برخودم خورده بگیرم وخالق هنر درونم را هر چه که باشد کتمانش کنم
    من مهربانوی ساده نویسم بیربط نمی نویسم
    عمیق نگرم عشقم بکشد از هر دری وزمانی ومکانی می نویسم خودم رامحصورو زندانی قید وبندها نمی کنم
    ولی چهارچوب وضوابط نوشته هایم را معنای حقیقی می بخشد وتداعی ان درعالم واقعیت به معنی واقعی وعینی نزدیکتر می کند .
    چون این نوع کلمات از ذهن انها بیرون نمیاد که بفهمند دردنیای من چی می گذرد انها نمی دانندکه
    قصه کلمات ، حاکی از چه وصف حال اندرونی من است
    انقدر می نویسم ،
    انقدر می نویسم
    که خودم هم غرق در همان کلمات هذیان گویی خودم میشوم یعنی فنا میشوم حل میشوم خود کلمه میشوم
    یک واحد میشوم دربطن کلمات اشفته وپریشان ذهنم.
    واینو خوب میدانم همین کلمات مرا نجات می دهند از دغدغه ها و وا پس گرایی ها و وانفسای اینروزا
    حال خودم را بهتر از هرکسی می دانم ودردش را ودرمانش را، باهمین نوشتن . اگر بنا باشد به بی سروتهی ، دوست دارم همین جمله ها تیمار درد نوشتنم باشند مرهم باشند روی زخمهای کلمات مقدس من .
    امروز این موجودات بی جان پارچه های بد قلق وزبان نفهم منو تا ته فلاکت وبیچارگی بردند و کمر همت به قتل من بسته بودند شکافتم دوختم . معادله سختی بود ،؟
    رادیکال وجزر داشت فرمول کشف نشده ای داشت یا قانون نیوتن ؟
    این تاروپود زبان بسته چی را می خواست به من بفهماند که من سردرگم کشفش بودم ؟
    باز برای چندمین بار شکافتم ودوختم جیب که نبود هیولایی بود که بادهن ۵سانتیش مرا درخود می بلعید
    اصلا امروز سر ناسزگاری بامن دراومده بودند درست نمیشد
    گردن دردم هم جرعه جرعه زهر را به کامم می ریخت
    وحوصله ام را درتارو پود خودش به نابودی می کشاند
    مثل مگس پاییزی که از هوای سرد بیرون خودرا به زور مهمان دیوارهای کنج گرم خانه می کند ،سمج شده بودم ول کنش نبودم باید این معادله بی ریخت رو حل میکردم
    صدای چرخ صنعتی هم برام دهن کجی می کرد از اینکه ناتوان شده بودم . اتوی بخار باصدای میز مکش با پارچه ای که باید زیر بخار چند سانت خورد میخورد واندازه اش کمتر میشد به ستوه درامده بود
    راستی این پارچه های بد قلق که ظاهر فریبایی دارند کی طراحشونه ؟؟
    باید غول این پیچیدگی عجق وجق مدل را می شکستم
    ومن دراخر موفق شدم ویاد گرفتم هرکاری مستلزم ملایمت و فتار خوب است
    خشونت بی خوصلگی خستگی وشلختگی وشلوغی وعدم نمرکز ذهن همه دست به دست هم میدند تا دنیای هنر خودم را به به چاه نیستی بندازند
    وهمین نوشتنها التیام بخشی از سختیهای کارمه
    فردا باهمین نوشتنها راههای جدید به ذهنم می رسد ودیگر تجربه وهم انگیز امروز را نخواهم داشت
    همین که ذهنم ارام میشود، همین که می نویسم همین که فارغ میشوم از سختی لحظه هایی که برمن گذشت ، همین که سبکبال میشوم همین‌که مثل پروانه ای از پیله ام درمیایم وجانم را گلستان میبینم
    همین که افکار اذیت کن را به بیرون پس میزنم
    فردا که از خواب بلند میشوم ایده های جدید به ذهنم می رسد مثل رودی که بسترش را می شناسد سیلان وجریان پیدا می کند وحرکتش را پیش می برد
    وخودش سخاوتمندانه به دل دریا ملحق می کند
    وشروع روزم وکارم با یک تجربه شیرین اغاز میشود که حاصل این موفقیت ، در نوشتن وغر زدن و ناله کردن و هذیان نوشتن خلاصه میشود.
    یادداشت روزانه نوشتن مگر غیر از ایناست؛
    همین خیالبافی و روزمره گیهات ، فهرستی از ارزوهات ، برنامه ریزیهای هفتگی و نگاه ساده از زندگی
    بچه وهمسر و حس وحال اشپزی وروابط اجتماعی ومترو
    خیابانهای شلوغ تهران وترافیک مردم وجامعه وکلاسهای اموزشی ویادگیر ی زبان واب وهوا وحال وهوای اسفند و استقبال از بهار و شکفتن ،نو شدن دوره های انلاین ووبینارهای استاد ودغدغه ثبت نام وهزینه شهریه وهزاران هزار رخدادها و اتفاقات ریز ودرشت . اما
    با نگاهی متفاوت تر وهنری تر وخلاقانه تر وبه سبک منحصر به فرد خودت می توانی هزاران هزان کلمه انباشته شده در افکارت را به قلمت جاری وساری کنی

    ببخشید که فقط نوشتم بی وقفه، بیصدا ، بی بهانه بی صبرانه ومصرانه و خواب الوده
    اگر نمی نوشتم کلمات تواین نیمه شب پرواز می کردند به نا کجا اباد
    استاد که شما باشید ماهم به سیاق شما تلمذی می کنیم
    باشد که رستگار شوم دراین راه ،😂🌹♥️

    شب نوشتهای مهربانو
    ۱۴۰۲بهمن

    دوباره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *