امضای_شاهین_کلانتری_قشقشه‌ی کلمات
قشقشه‌ی کلمات

دگرگشت

جمعه. در کافه‌ی کوچولو، قهوه. مرور خوشی‌ها: زبان فارسی، کتاب، آموزش، پیاده‌روی، طراحی گرافیک و قهوه. فکر ساختن چیزی. زیستن به شوق «تأسیس». مؤسس بودن. آفریدن از هیچ. لذت نوشتن جمله‌هایی با افعال پنهان… ۵:۱۱. ادامه‌ی پرسه‌گردی. قهوه‌های پی‌درپی. ده سال پیش هر جایی قهوه گیرت نمی‌آمد، اما حالا توی جاده‌ها هم بساط اسپرسو‌ برپاست. امروز روز قشنگی‌ست، چون صبح تا ظهر کارگاه تمرین نوشتن خوب پیش رفت. خیلی وقت بود مشتاق بودم بحثی درباره‌ی نثر فارسی در افغانستان را هم به کارگاه اضافه کنم، امروز با دو روایت کوتاه از عبدالحسین توفیق و ره‌نورد زریاب این اتفاق افتاد و چه استقبال خوبی هم کردند بچه‌ها. من یک زمانی اصلن تو باغ فارسی در کشورهایی مثل هند و تاجیکستان و پاکستان و افغانستان نبودم، اما طی سال‌های اخیر قفسه‌ی عریضی از کتابخانه‌ام را به فارسی‌نویس‌های این کشورها اختصاص داده‌ام. فارسی عشق من است، دغدغه‌ی من است، رؤیای من است. خود کلمه‌ی «فارسی» و «پارسی» برایم شیرین و هیجان‌انگیز است… در جستجویی اتفاقی به گفتگویی از سالار عبده برخوردم و باز هنر و‌ زندگی برادر او کنجکاوم کرد و تا جایی که مطلب در دسترس بود درباره‌اش خواندم. چه زندگی تلخ و حیرت‌آوری. نبوغ محض. فقط سی و‌ دو‌ سال عمر کنی و این‌همه پُرکار باشی و بدرخشی. چخوف‌طور. نمی‌توانم شیفتگی‌ام نسبت به آدم‌های پُرکار را پنهان کنم، البته نه هر پُرکاری؛ کسی که کمیتش به کیفیت می‌انجامد… فردا باید وقت بگذارم و‌ فهرستی بنویسم از آدم‌هایی که هر یک به‌شیوه‌یی بر دگرگشت دیدگاهم مؤثر بوده‌اند؛  حتا کسی که نگاه مرا به علامتی مثل ویرگول تغییر داده هم باید در این فهرست بیاید و بگویم که چرا و چگونه. شلختگی در یادگیری فاجعه‌یی‌ست که گهگاه به‌خاطر شوق فراوان و انبوه مطالب گرفتارش می‌شویم، چنین فهرست‌هایی دوای این دردند… برگشتم تهران. آلوده‌ی این آلوده‌شهرم و نرفته دلتنگش می‌شوم. آیا ممکن است تهران، روزی، حتا شده اندکی، درمان شود؟

5 پاسخ

  1. درود بر شما استاد جان جانان. خواندن دفترچه یادداشت شما انگیزه‌ی نوشتن را صد چندان می‌کند. بیان دغدغه‌ها لابه‌لای روزمره‌گی. باید اعتراف کنم بهترین و موثر‌ترین معلم من در طول زندگی‌ام شما هستید. عشق به نوشتن، ادامه‌ی راه، انگیزه، کم نیاوردن، در مسیر بودن، زنده بودن در کنار زنده‌ماندن و ده‌ها مورد دیگر که اکنون حضور خاطر ندارم را مدیون حضور گرم و همیشگی و گاهی از خود گذشتن شما هستم. من در هر چیز و هر نعمتی که دریافت می‌کنم بارها و بارها از جهان هستی سپاسگزار‌ی می‌کنم و بر خود واجب می‌دانم هر چند وقت یکبار سپاسگزاری‌ام را به شما ابراز دارم. اینکه ما قدر شما و زحمات شما را می‌دانیم. اینکه حتمن یکی از تاثیر‌گذاران عرصه‌ی ادبیات ایران هستید. اینکه افتخار من و دوستانم شاگرد شما بودن است.

دیدگاهتان را بنویسید