☐۱۵:۵۶. هوا نیمهابری. گرمتر از دیروز است. یک لایو تازه هوا کردم. دربارهی کتاب «نگهبان ماموت». ذخیره هم شد. باید بیشتر کتاب معرفی کنم. من بسیاری از بهترین چیزهایی زندگیام را مدیون کتابهایی هستم که دیگران معرفی کردهاند. چه بازخوردهای محبتآمیز و خوبی داشت این لایو. خوشحالم که پارههای الهامبخشی از آن را برای دوستانم خواندم. (لینک: اینستاگرام من)
☐۰۱:۲۵. روز پُرباری بود. اصلن روز خوب برای من چگونه روزیست؟ روزی که در آن ایدهیی برای ایجاد تغییری اساسی پیدا کنم. این تغییر میتواند به هر بخش از کار و زندگیام مربوط باشد. امروز از آن روزها بود. سرانجام پس از یکسال تعلل در اجرای یک ایده، دربارهی انجام آن به وضوح و قطعیت رسیدم. انگار یکسال تمام باید در ذهنم خیس میخورد تا حالا بتوانم تمام گامهای اجرای آن را به روشنی ببینم. چند روز بعد که از تخم درآمد، اینجا معرفیاش میکنم.
☐عصری رفتم کافه کنج، «کنجکاوی». جلسهیی بود دربارهی ویرایش. خشایار قشقایی و مهران موسوی را دوست دارم. هر دو دقیق و کاربلدند. برخورد دقیق و خلاقانهشان با زبان فارسی، در تألیف و ترجمه، ستونیست. پیشنهاد میکنم کتاب «از راه یخ رفتن» را بخوانید تا به ذوق قشقایی در ترجمه پی ببرید. دربارهی موسوی هم پیشتر این مطلب را هوا کردهام: چند نوشتۀ خواندنی دربارۀ نوشتن
برخی از نکات نشست «کنجکاوی» را بهتدریج خواهم نوشت، اما خلاصهی حرف این بود متأسفانه در ایران ویرایش به معنای تخصصی آن نداریم. و در بسیاری از مواقع کتاب ویرایش نمیشود، بلکه ویراستار آن را به سطح «قابل ویرایش» میرساند. ویرایش برخلاف تصور بسیاری، ویرگول جابجا کردن نیست، یا فقط این نیست. برای نمونه در کتاب «هنر ویرایش» میتوانیم با تأثیر پررنگ ویراستارها در به کمال رسیدن برخی شاهکارهای ادبی بیشتر آشنا شویم.
☐امشب توی دفتر چقدر دنبال کتاب «تیغهی انحرافی سولاخ چپ» گشتم. پیدا نشد که نشد. صبح هم توی خانه دنبالش گشته بودم. شب اما خانه را بهتر گشتم، پیدا شد. هیچوقت از علافیِ گشتن دنبال یک کتاب بدم نمیاید، چون بهانهیی میشود برای سرزدن به برخی کتابهای فراموششدهی کتابخانه.
☐یادآوری:
کارگاه تکجلسهیی تولید محتوا | حضوری
☐کلماتی برای بیان بهتر احساسات و هیجانات:
- هراس
- امن
- حسرت
- وامانده
- تشنهکامی
- پریشان
- شورهزار
- شوق
- آزاده
- دلوجان
- برآشفته
- بلادیده
- شکوه
- نالهی نهان
☐نوشتن و تمایز
در هر حوزهیی، همینکه قلم دست بگیری و دربارهی کار خودت بنویسی، گامی در جهت تمایز در میان هزاران فعال دیگر آن حوزه برداشتهیی. اگر قدری هم خوب بنویسی که دیگر تمام، میتوانی از رهبران فکری قلمروی کاریات باشی.
☐جلسات آموزشی امروز:
- با من بنویس
نکتهی اصلی جلسهی امروز را در ویدیوی کوتاهی بازگو کردم در یوتیوب: لینک
- جلسهی اول حرکت کلمات
تاکنون بیش از ۳۰۰ به حرکت کلمات پیوستهاند.
جلسهی اول خیلی خوب پیش رفت. سرشار از شوق و انرژی بودم. (فکر کنم واژهی «شوق» در میان نوشتههای من از بسامد بالایی برخوردار باشد.) از فعل گفتم و فهرستی از فعلهای سادهی متداول را از کتاب «فرهنگ واژهشناسی فارسی» ارائه کردم. قرار شد متنی بنویسیم بدون حتا یک فعل تکراری.
نکات ظریف و سودمندی در دل جلسات آنلاین شرکت میگیرد، برای همین همیشه با دقت بالایی به بخش نظرات توجه میکنم.
☐در یک دفترچه یادداشت خوب چه میگذرد؟
یادآوری اولویتها. یک دفترچه یادداشت مطلوب از جملههاییست برای یادآوری اولویتها. طوریکه هر بار تورق آن محرک و مشوق پرداختن به کارهای مهم و ارزشمند باشد. گوشهی دفترچه یادداشتی نوشته بودم: «اگه زیاد ننویسی خیلی خری.» این هم به نوعی یادآوری یک اولویت است.
☐چگونه بیشتر و بهتر کار کنیم؟
وقتی افسار کار از دستمان در رفت برویم یک گوشه و قدری کتاب بخوانیم. بیست دقیقه کتاب خواندن میتواند مانند مراقبه عمل کند. انگار کتاب مثل جارویی تمام خسوخاشاک کف ذهنمان را میروبد. برخلاف تصور همیشه قرار نیست بعد از رسیدن به تمرکز کتاب بخوانیم، گاهی میخوایم تا به تمرکز برسیم.
چه بخوانیم؟ هر کتابی خوب است اما چه بهتری که کتابی خوشخوان و الهامبخش را مطالعه کنیم. ممکن است یک نفر سراغی کتابی در زمینهی توسعهی فردی یا کسبوکار برود، دیگری سراغ رمان و شعر.
امروز در اوج پریشانفکری، خواندن چند صحنه از یک نمایشنامه، چنان ذهنم را متمرکز کرد که تا چند ساعت پس از آن عمیق و خوب کار کردم.
☐پیوند روز
اگر حالت جسمی مناسب برای نوشتن را یافته بودم میلیونها کلمهی دیگر هم به تراوشاتم افزوده میشد. اما افسوس که به قول سیدعلی میرفتاح چنین چیزی ممکن نیست. صوت نوشتهی او را بشنوید: از پس درد و تمرّد
☐حافظ امروز:
مخمورِ جامِ عشقم ساقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
وصفِ رخِ چو ماهش در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی ساقی بده شرابی
شد حلقه قامتِ من تا بعد ازین رقیبت
زین در دگر نراند ما را به هیچ بابی
در انتظارِ رویت ما و امیدواری
در عشوهی وصالت ما و خیال و خوابی
مخمورِ آن دو چشمم آیا کجاست جامی
بیمارِ آن دو لعلم آخر کم از جوابی
حافظ چه مینهمی دل تو در خیالِ خوبان
کی تشنه سیر گردد از لمعهی سرابی
2 پاسخ
سلام
دلتنگ خودتون ونوشته هاتون بودم
بعداز یک هفته کسالت دوباره توانستم نیروی از دست رفته ام را بازستانم
یک هفته ننوشتم نخواندم یک هفته گمشده ای داشتم دنبالش می گشتم ولی توان پیدا کردنش را نداشتم
به این باور رسیدم که افتضاح ☺️مبتلایش شدم دیشب با حرکت کلمات ارامش را دوباره به وجودم برگرداندم وشدم مهربانوی همیشه درحال نوشتن امروز ۲۰۰ تا کلمه جدید نوشتم فعل نوشتم جمله های دوکلمه ای نوشتم
پروژه نثر خوب را بازنویسی کردم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
یادداشتهاتون رو چندبار خواندم کفاره یک هفته نخواندنم بود ،😂
برقرارواستوار باشید
دلتنگ شما بودم.
خوشحالم دوباره برگشتید.