☐۱۴:۵۸. ادارهی مالیات بودم. بریز و واریز. آسمان آبی. برج میلاد پیدا. برف روی کوهها. راستی «برف روی کاجها» را دیدهاید. از فیلمهای خوب سینمای ایران در دههی گذشته است. فیلمنامهی دقیق و درستی دارد. شاید دوباره ببینمش. آن جایی که صابر ابر و مهناز افشار از پنجره به هم پیام میدهند، همیشه اول از همه به خاطرم میآید.
☐برای این یادداشتها ساختار معینی ساختهام. چند تا از مربعها موضوع ثابت دارند. این کمکم میکند تا هر روز دربارهی برخی موضوعات بخوانم، بیندیشم و بنویسم.
☐رفتم. کمی قدم زدم. مجموعه نمایشنامهی جدید نوئل کاورد را خریدم. نشر قطره دارد همهی آثار درخشان او را به تدریج چاپ میکند. کاورد فضاهای واضح و ملموسی میسازد. خواندنش آثارش مغزفرسا نیست. وقتی میخوانیش نوشتنت گُل میکند.
☐کلماتی برای بیان بهتر احساسات:
- آتشین
- آلوده
- آبرومند
- آبروباخته
- آبروریزی
- آتش در قلب کسی روشن شدن (آتشی در قلبش روشن شده بود که او را به پیش میراند. -مینوی)
☐شعری از کتاب «خاطرهی سکوت»:
اندوه
معشوقکی است
که دوست میداردَم
تا گرگ و میش صبح
عریانی میکند
و من تا واپسینِ حیات
در او درنگ میورزم.
-اشرف دالی، ترجمهی نسرین شکیبی ممتاز، نشر آنسو
حرف غم شد یاد شادی افتادم و جملهیی از زندهنام مدیا کاشیگر، پس از مرگ مصطفی اسلامیه: «اگر قرار است وارث خوبی باشیم باید دو چیز را یاد بگیریم: اول آنکه همیشه شاد باشیم و دوم هیچگاه قلم را زمین نگذاریم.»
همیشه حس میکنم بهترین قصهها -یا قصههایی که به دل خود نویسنده بیشتر مینشینند- از دل غصهها برخاستهاند. تضاد عجیبیست، غصهات را قصه میکنی و شاد میشوی، این شادی اما به معنای محو کامل اندوه نیست. شادیِ آفرینش ادبی است. شاید خلقی چیزی با چیزی که داشت هلاکت میکرد.
☐پاسخ به نظرات
یک عالمه کامنت توی سایت اصلی جمع شده که هنوز نرسیدهام جواب بدهم. کاش از پس این یک کار خیلی زود برمیآمدم.
☐نوشتن و…
نوشتن و سازماندهی. با نوشتن خودت را سازماندهی میکنی. بنابراین یادگیری نوشتن یادگیری هنر سازماندهی است. اگر در بخشهای دیگر زندگی ذوق سازماندهی داری میتوانی همان توان را به دنیای نوشتن هم بیاوری.
☐جلسات آموزشی امروز:
- با من بنویس*
از دیروز موضوع جلسات را دگرگون کردم. قرار است از این به بعد از طرح (پیرنگ) در نمایشنامه، فیلمنامه، رمان و داستان بلند صحبت کنیم. جلسهی دیروز خیلی خوب بود، چون توانستم طرحی که سالها اجزای آن در ذهنم پراکنده بود، بلاخره (بالاخره) بنویسم.
در این جلسات از ساختار معینی در طرحنویسی پیروی میکنیم. به یک شخصیت اصلی فکر میکنیم که دارد زندگیاش را میکند اما در همان آغاز داستان چیزی زندگیاش را از تعادل خارج میکند، این حادثهی محرک به مثابه مسئله و هدف به پروژهی اصلی او در طول داستان تبدیل میشود. شخصیت اصلی میکوشد تا هر طور شده به هدفش برسد اما در این مسیر با مقاومت نیروهای مخالف مواجه میشود، درنهایت بزرگترین نقشهاش را برای رسیدن به هدف میکشد، اگر بازی را ببرد غالبن پایانی خوش داریم، اگر ببازد پایانی تلخ.
البته که این ساختار جزییات و ریزهکاریهای بسیاری دارد.
امروز از بچهها خواستم تا فهرستی از مسائل ریز و درشتی که در زندگی حل کردهاند بنویسند.
سپس قرار شد ببینیم کدام یک از مسائل ارزش گسترش به عنوان یک طرح داستانی را دارند.
*«با من بنویس» عنوان جلساتیست که فقط اعضای دورههای نویسندگی خلاق میتوانند در آن شرکت کنند.
- بازخورد دورهی ۵۸ نویسندگی خلاق
وقتی همه در ساختار معینی مینویسند نتیجه خیلی بهتر است. تقریبن همهی تمرینها امروز امیدوارکننده بود. وقتی بچهها از رخدادهای شخصی زندگی خودشان مینویسند نوشتههایشان زندهتر و شنیدنیتر میشود.
- وبینار اهل نوشتن
از کتاب جدید و خوب «متخصص احساساتت شو!» گفتم. کتاب نوشتهی دکتر مارک براکت است، چاپ نشر ارجمند. پیشنهاد میکنم فایل صوتی این وبینار را در کانال اهل نوشتن بشنوید.
- وبینار حرکت کلمات
نکات نهایی را برای نگارش مقالهی «۱۰ کلمهی موردعلاقهی من» گفتم.
قرار شد در حرکت کلمات تمرکز ویژهیی هم بر پیوند کلمات و هیجانات و احساسات داشته باشیم. نگاه ما به کلمات فقط از منظر ادبی نیست، بلکه جنبهی روانشناسانهی واژهها را نیز به همان اندازه مهم میدانیم.
☐پرسش پایا ۱: در یک دفترچه یادداشت خوب چه میگذرد؟
- نقلقولهای خوب: یک دفترچه یادداشت خوب پر از نقل قولهای نابیست که اینور و آنور خوانده یا شنیدهیی.
- احساسات ویژه: برخی لحظهها حامل حسهاییاند کمیاب. همان لحظهها که میگویی یعنی دوباره این حس را تجربه خواهم کرد؟» جای این لحظهها دفترچه یادداشت است. مرور دفترچه باید رستاخیر این لحظات باشد.
☐پرسش پایا ۲: چگونه بیشتر و بهتر کار کنیم؟
- اگر خوب نخوابیدهیی با تلقیق اوضاع را بدتر نکن. یعنی هی نگو «من یه شب که کم میخوابم اصلن همه چیزم بهم میریزه.» چون با چنین ذهنیتی حتا اگر کمخوابی واقعن اثر چندانی هم نگذاشته باشد تو به جسمت اصرار میکنی که بهم بریزد. صدالبته این حرف من تشویق به کمخوابی نیست، که خواب درست از برای سلامتی ضرورت دارد.
☐پیوند روز
☐حافظ امروز:
گرچه ما بندگانِ پادشهیم
پادشاهان مُلکِ صبحگهیم
گنج در آستین و کیسه تهی
جامِ گیتینما و خاکِ رهیم
هوشیارِ حضور و مستِ غرور
بحرِ توحید و غرقهی گنهیم
شاهدِ بخت چون کرشمه کند
ماش آیینهی رخِ چو مهیم
شاهِ بیداربخت را هر شب
ما نگهبانِ افسر و کلهیم
گو غنیمت شمار همّتِ ما
که تو در خواب و ما به دیدهگهیم
شاه منصور واقف است که ما
رویِ همّت به هر کجا که نهیم
دشمان را ز خون کفن سازیم
دوستان را قبای فتح دهیم
رنگِ تزویر پیشِ ما نبُوَد
شیرِ سرخیم و افعیِ سیهیم
وامِ حافظ بگو که باز دهند
کردهای اعتراف و ما گُوَهیم
3 پاسخ
سلام، بنده هم خیلی سال پیش برف روی کاجها رو دیدم. هر موقع یاد اون فیلم میوفتم، صحنه پیانو زدن و خیانت برام تداعی میشه. همچنین سفیدیلجن برفها، که خیلی حس یکنواختو مسکونی تو آدم ایجاد میکرد.
کاش بتونم با من بنویس ها رو شرکت کنم مخصوصا که الان پیرنگ که من عاشقش هستم داره گفته میشه
قدمتون روی چشم.