☐حالا بهترین زمان برای آغاز نوشتن است.
۰۸:۴۹. قهوه و دوش و موش و روانهی دفتر شدن.
برنامهی اصلی امروز:
۱. کارگاه آنلاین تمرین نوشتن: از ۱۱ تا ۱۳
۲. کارگاه قصهگویی: از ۱۵ تا ۲۱
☐از امروز میخواهم یک غزل حافظ را اینجا نقل کنم. صرفن برای آنکه به این بهانه، یکبار کامل از روی همهی شعرهای او بنویسم. صدالبته آثار او به بهترین شکل در سایت گنجور در دسترس است و لابد خودتان هم یکی دو دیوان حافظ در خانه دارید، اما دیدن غزلها در اینجا شاید سودمند باشد. برای ما که شوق نوشتن داریم و به فارسی مینویسیم چندبارهخوانیِ اشعار «بهترین شاعر جهان*» همواره ضروریست.
*دربارهی این تعبیر بزودی حرف الهامبخشی را نقل خواهم کرد.
☐۰۱:۵۳. در اصل الان در شنبهایم، اما من نیمهشب را هم جزو همان روزی میدانم که گذشته. امروز نشد چندان بنویسم در اینجا. هر دو کارگاه خوب پیش رفت. خوشحالم که بازخورد شرکتکنندگان مثبت و پر از انرژی بود. از این دو کارگاه فردا شاید بیشتر بنویسم.
☐چشمهایم دارد بسته میشود از کمخوابی، اما دلم میخواهد بیشتر بنویسم و قدری هم کتاب بخوانم. حیا نمیکنم، مثلن میخواستم از امشب زودتر بخوابم.
☐نمیدانم چرا فکر میکنم ابروها جملهاند چشمها کلمه. شاید چون ابرو درازتر است.
☐و به امید آن روز که هیچکس به هیچکس نگوید «چقدر چاق شدی» یا «چقدر لاغر شدی». آمین.
☐لذت بیمارگونهی نوشتن در حال بیهوشی.
☐موضوع کارگاه تکجلسهیی جمعهی بعد «تولید محتوا» است.
☐وسط زمان استراحت کارگاه قصهگویی، ماهان یک لحظه آمد توی اتاقم و بازخورد مهرآمیزی داد و رفت. همین رفتارهای کوچک اما ارزشمند گهگاه چنان تأثیر بزرگی دارند که در تصور نمیگنجد. این را نوشتم، چون طبق همان چیزی که در کارگاه امروز تدریس شد، لحظههای بهظاهر ساده گاه داستانهای بسیار پرمعنایی میسازند.
قرار گذاشتیم هر روز در جدولی لحظههای قصهزای روز را بهاختصار ثبت کنیم. همین اقدام ساده بعدها دهها داستان ناب فراهم میکند برای گفتن.
☐رونویسی از غزل حافظ:
از من جدا مشو که تواَم نور دیدهای
آرامِ جان و مونس قلب رمیدهای
از دامن تو دست ندارند عاشقان
پیراهنِ صبوریِ ایشان دریدهای
از چشمِ بختِ خویش مبادت گزند از آنک
در دلبری به غایتِ خوبی رسیدهای
منعم کنی ز عشقِ وی ای مفتیِ زمان
معذور دارمت که تو او را ندیدهای
آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظا
بیش از گلیم خود مگر پاکشیدهای
4 پاسخ
غزل حافظ رو مربی ادبیات میتونه شرح بده که به دل بنشینه. صرف متن اقای کلانتری واقعا نمیشه.
به تجربه عرض میکنم خدمتتان این نکته رو
من اون شرحی که شما میگید رو غالبن ابلهانه میدونم و خواست آدمهای کمسواد و تنبل.
خوندنش نیازمند شناخت دقیق صرف و نحو فارسیه که راه و روش یادگیریش مشخصه.
بعد میشه بیواسطه با متون ارتباط برقرار کرد، نه اینکه یه نفر تفسیرها و تأویلهای کلیشهای و دستمالیشدهی عامهپسند رو لقمه کنه بذاره دهنمون.
اجازه بدید با صحبت شما و متنتون موافق نباشم اقای کلانتری. البته فضای متن هم واقعا قابل گفتگو کردن نیست.
عرض من این هست که هر فعالیتی یک تخصصی می خواد؛ بدون شک کسی که ادبیات خونده و عمرش رو تو این راه بوده، درک دقیق تر و عمیق تری از یک شعر داره.
با صحبت شما موافقم که ارتباط بی واسطه با خود متن شعر هم بی فایده نیست؛ ولی بهره گیری حرفه ای به تجربه بنده، از پیش استاد مربوطه هست.
جلسات حافظ خوانی و شاهنامه خونی رو شخصا تجربه کردم که استاد ادبیات مواردی رو میگه که من مخاطب بیسواد(در خصوص ادبیات فارسی) اصلا بهش توجهی ندارم و به اصطلاح یکی از همین اساتید: گوشت شعر رو نمی تونم بگیرم!
درود
ولی ربط حرفتون به اینجا رو هنوز متوجه نشدم؟
اینکه من توی یادداشتهای شخصی خودم غزل حافظ بنویسمِ نیازمند شرح و تفسیر برای دیگرانه؟ دیگران اگه مثل شما دنبال شرح و تفسیر باشن، میرن کتابها یا جلساتی که شما میگین.
حرفم اینه نکتهیی که شما فرمودید هیچ ربطی به کاری که من میکنم نداره.
من غزلها رو رونویسی میکنم تا یک یادآوری و تجدید خاطره و بازآموزی باشه برای خودم. همین. هیچ هم اهل عرفانبازی و تفسیرهایی از این قبیل نیستم. البته برای درک ادبیات کهن به شناخت تاریخ و زمانهی شاعر -در تمام ابعاد- اهمیت میدم و در این زمینه مشتاقانه میخونم.