☐۱۶:۲۱. در جلسهی هفتگی بچهها هستم. تمرین سخنرانی.
شخصیتپردازی
ماهان ابوترابی شروع میکند و دربارهی حدسپذیری رفتار شخصیت میگوید: آیا یک شخصیت خوبِ داستانی رفتارش قابل پیشبینی است؟ شما هم فکر میکنید که شخصیت پیچیده جذابتر است؟ برخلاف تصور، بسیاری از شخصیتهای خوب ساده هستند اما دلیل تمایز آنها از شخصیتهای کلیشهیی میزان «تغییرپذیری» آنهاست. بیرون کشیدن شخصیت از منطقهی امن او و ایجاد بستری برای کوشش و کشمکش سبب میشود تغییر کند، مدیریت درست فرآیند تغییر شخصیت ساده را به شخصیتی به یادماندنی و جذاب تبدیل میکند.
خودروایتگری
افلیا فصیحی از اهمیت ساختار در نوشتن خودزندگینامه میگوید: ساختار در متن مثل ستون فقرات در بدن است. شاید مخاطب مستقیمن وجود ساختار پی نبرد، اما نویسنده میداند که بدون ساختار خوب نمیتواند متن موفقی بنویسد.
از ۶ نوع ساختار متفاوت میتوان در نوشتن زندگینامه بهره برد:
۱. ترتیب زمانی: روایای زندگی از تولد تا مرگ. نمونه: کتاب «خاطرات یک مترجم» از محمد قاضی. شگفتانگیز است که چطور قاضی این همه دقیق و باجزییات خاطرات کودکیاش را به قلم آورده.
۲. بازگشت به گذشته: میتوان آن را زیر مجموعهی ساختار اول دانست. در این نوع متن از زمان حال شروع میکنیم و به تناوب میان حال و گذشته در حرکت هستیم. فیلم «اپنهایمر» چنین ساختاری دارد. جالب اینجاست که برخلاف روال رایج، گذشته در فیلم رنگی است و حال سیاه و سفید. کتاب «من و زندگی» مرتضی احمدی هم چنین ساختاری دارد.
۳. اپیزودیک: هر فصل یک موضوع خاص و مستقل دارد. کتاب درسهای زندگی کاپیتان مور «هیچگاه تنها گام برنخواهی داشت» چنین اثریست. در این کتاب هر فصل لزومن دنبالهی فصل قبل نیست.
۴. پیوند مضمونی: در این آثار زندگی نویسنده حول یک محور یک مضمون مشخص روایت میشود. برای مثال عشق. کل کتاب میتواند بر اساس عشق به همسر و فرزند و کار روایت بشود.
۵. پیوندهای تاریخی: بیان رویدادهای زندگی و پیوند آن با یک واقعهی تاریخی. برای مثال فیلم «پیانیست» که در آن زندگی شخصیت اصلی در جنگ جهانی دوم به تصویر کشیده میشود.
۶. جریان سیال ذهن: این شیوه را میتوان الگوی بیالگویی دانست. از نمونههای شاخص این شیوه آثار ویرجینا وولف است. «ظلمت آشکار» از ویلیام استایرون را هم اثری به همین شیوه است.
این ساختارها برگرفته از کتاب «زندگی نامهی خودتان را بنویسید…» از استیو زوسمر است.
نظر من: به نظرم افلیا میتوانست یک شیوه را بیش از سایر شیوهها بررسی و تشریح کند.
نمایشنامهنویسی
زهرا مرادپور از این میگوید که نوشتن یک نمایشنامهی خوشساخت به مجموعهیی از خردهنمایشها نیاز دارد: مقصود از خردهنمایش ریزکنشهاییست که صحنهها را پویاتر میکند. لزومی هم ندارد در این خردهنمایشها همیشه از دیالوگ استفاده کنیم. برای مثال در نمایشنامهی «من و خاله جانم» لحظهی پرت کردن شانه در ابتدای اثر یک خردهنمایش تلقی شود. خردهنمایش باید کوتاه باشد.
مفهوم «خرده نمایش» برگرفته از کتاب «نمایشنامهات را بنا کن» است.
نظر من: کمبود مثال مانع از قوت بحث زهرا شد. این مفهوم تنها با مثالهای بیشمار به خوبی جا میافتد.
کپیرایتینگ
سحر محمدقاسمی از توجه به نیاز و خواستهی مخاطب میگوید: چطور این نیاز را شناسایی کنیم؟ باید ۲ اصل را در نظر بگیریم: هنر خوب گوش کردن و پرسشگری. ایجاد ارتباط نزدیک و صمیمی با مخاطب برای فروش بیشتر ضرورت دارد. در کتاب «تلههای تبلیغاتی» نویسنده تیلور سوییفت را مثال میزند که به واسطهی ارتباط جدی و مداوم با مخاطبانش برندش را به تنهایی ساخته است. سوییفت به دقت به دغدغهها و خواستههای طرفدارانش گوش میسپرده و همین الهامبخش او در خلق آثارش شده. فرض کنید شما به عنوان یک کپی رایتر میخواهید به یک جلسه با کارفرما بروید. باید برای پرسیدن پرسشهای دقیق و هوشمندانه آماده باشید. هر چقدر که بهتر بپرسید و بهتر بشنوید احتمال آنکه بتوانید پروژهی بهتری تحویل بدهید افزایش میيابد.
باید بدانیم مشتریها عمومن به نیاز خود واقف نیستند. ما با پرسشهای هدفمند آنها را از نیازهایشان آگاه میکنیم. فقط با نمایش درست نیاز است که آنها به محصول ما گرایش میابند.
یک راز اعتمادسازی. این پرسشها را طرح کنید:
چه خدمتی از من برمیاید؟
هم اکنون چه نیازی از شما را میتوانم رفع کنم؟
مهمترین اهداف شما کدام است؟
کدام موانع برای شما و کسبوکارتان آزاردهنده است؟
خلاقیت در نوشتن
دانیال مرادی میگوید: شعر میتواند جریانی از تداعیها باشد.
برای راحتی در نوشتن میتوانیم فهرستی از تداعیها بنویسیم. این دو شیوه میتواند مفید باشد:
یک) اعترافنامه:
اعتراف را تمام چیزهایی بدانیم که در ذهن ما جاریست اما نمیتوانیم به راحتی به دیگران بگوییم. قلمانداز فهرستی از این سخنان پنهانی بنویسیم. اینجوری:
۱. گلایه از همسرم به خاطر…
۲. ماجرای سوتیام در فلان جلسه که باعث شد خجالتزده بشوم…
۳. و…
دو) درهمبرهمنویسی:
در این شیوه فقط کافی است کاغذ مدام جلویتان باشد و هر بار یک بار از هر چیزی را قلمی کنید.
مثال:
۱. میتونم چیزی برات بیارم؟
۲. از کلمات نصرت میترسم.
۳. از استاد بپرس کدوم محلهی تهران برای پیادهروی جالبتره.
۴. «زندگی کردن» چه عبارت غریبیه.
۵. من میتونم کتاب «مردی که در غبار گم شد» رو کش برم؟
۶. یادت باشه زیتون و خیارشور بخوری.
دیدید که هیچکدام ربطی به هم نداشت. اما برخی از همین چیزهای بیربط میتوانند منجر به شعر و یادداشت شوند. فقط باید کمی روی آنها درنگ کنید. من خودم ایدهی یادداشتهای وبلاگم را به همین شکل مییابم.
یادگیری
مبینا ملکمحمدی دربارهی شیوهیی برای تقویت حافظه میگوید: من به واسطهی حجم بالای درسهایم تقویت حافظه برایم جدی شد. رفتم ببینم راهی برای افزایش ظرفیت حافظه هست؟ رسیدم به «سان لیست» یا «فهرست خورشید». این فهرست شامل ۱۰۰ کلمهی تصادفی است که چندان ربطی به هم ندارند. اما این ۱۰۰ کلمه میتوانند ۱۰۰ طبقهبندی گوناگون در ذهن ما شکل بدهند. هر کلمه میتواند تداعیکنندهی مطلبی باشد که باید حفظ کنیم. در واقع با ایجاد ارتباط بین آن کلمات و چیزهایی که میآموزیم شانس به خاطر سپردن مطالب را افزایش میدهیم. چون با داشتن تصاویر معین بهتر عمل میکند. در فهرست خورشید بین اعداد کلمات و کلمات ارتباطی هست. کلمهی اول خورشید است. چون فقط یک خورشید در منظومهی شمسی داریم. عدد دو جوراب است، چون هر جفت جوراب دو عدد است. عدد ۳ چراغ راهنمایی رانندگی است، چون این چراغ فقط ۳ رنگ دارد. عدد ۴ چرخهای ماشین است. ۵ ستاره، ستارهی ۵ پر. ۶ بشقاب است، هر دست بشقاب ۶ تایی است. ۷ رنگین کمان به خاطر ۷ رنگ بودنش. ۸ اختاپوس به خاطر ۸ پا بودن. ۹ مدرسه است به خاطر ۹ ماهه بودن آن. ۱۰ هم اشاره به انگشتان پا دارد. حالا با این شیوه مثلن میتوان درسی در تاریخ را که اشاره به ۴ فرد، مفهوم یا رخداد خاص دارد بهراحتی سنجاق کرد به تصویر مشخص عدد ۴ و بهراحتی به خاطر سپرد. چنین رابطههایی را فقط خودمان متوجه میشوم و عیبی هم ندارد.
☐دفترچهات را باز بگذار. لپتاپ را همیشه باز و روشن بگذار. برای نوشتن محیطی دعوتکننده بساز.
☐۰۰.۱۴. هنوز دفترم. تازه لایوم تمام شد. هیچ حال لایو نداشتم. میخواستم بیخیال شوم. اما دیروز همینجا نوشته بودم که امروز حتمن لایو میگذارم. تعهد عمومی کار خودش را کرد. جالب اینجاست که وقتی شروع کردم بی حالیِ قبل لایو دود شد رفت هوا. و حالا پس از لایو، پر از انرژیام. آیا دربارهی سایر کارهایی زندگی هم چنین چیزی صادق نیست؟ دهها کار ارزشمند است که به خاطر احساس ناتوانی، کمالگرایی، کمبود مهارت و انرژی و… از شروعشان میگریزیم، دریغ از اینکه بدانیم توان و مهارت و نیرو بعد از شروع کار به دست میاید، نه غالبن پیش از آن.
☐میخواهی بفهمی کسی کتاب خوبی را خوب خوانده یا نه؟ اول ناگزیری بپرسی «فلان کتاب را خواندهیی؟» اگر گفت آری، بیدرنگ بپرس: «فقط یک بار؟». اگر گفت بله، بیخیال شو. مگر میشود زیروبم کتابی پرمایه را با یکبار خواندن دریافت؟
مکررخوانی میتواند بزرگترین مزیت تو در میان سایر خوانندگان یک کتاب باشد.
☐دربارهی برخی چیزها یا بخشهای یک کار فقط آدمهای تازهکار میتوانند خوب بنویسند. حسوحالی نابی هست که فقط در آغاز گام نهادن به یک مسیر تجربه میشود، منظور این نیست که در ادامهی مسیر چنین تجربیاتی در کار نیست، هست، ولی شکل عوض میکند و عمق پیدا میکند و شاید گفتن از آن در افراد تازهنفس شوقی ایجاد نکند، چون مقدماتی میطلبد. بنابراین جایگاه یک آماتور را دستکم نگیرید. درنگ نکنید و دربارهی شگفتیها و مزایای کاری که در آن تازهوارد هستید بنویسید و منتشر کنید و مشوق دیگران باشید.
☐۰۰:۲۹. میروم خانه. فردا روز شلوغی در پیش است، مثل همهی روزهای قبل. اما چی از این قشنگتر؟ مهم این است که به کاری که دوست داری زندگیات را شلوغ کرده باشی.
☐راستی نشد از وبینارهای امروز بنویسم. جلسهی ششم دورهی پیشرفتهی «سایت نویسنده» را برگزار کردم و از نگارش داستان آموزشی گفتم. مرحلهی اول تمرینهای جلسهی قبل امیدوارکننده بود. وبینار حرکت توسعهی فردی هم گرم و خوب پیش رفت. از آنافورا و فهرستهای خلاقانه در نوشتن برای توسعهی فردی گفتم.
☐و دربارهی عنوان یادداشت امروز: شاید بتوان دفترچه یادداشت یک نویسنده را «تغییرگاه» نامید. جایی که در آن سیر تغییر درون و بیرون نویسنده به وضوح پیداست.
12 پاسخ
چه یادداشت های پر مغزی ، لذت بردم 🌹👌
سلامت باشی هانا جان.
تغییرگاه، چه واژهی قشنگی. آدمو به فکر فرو میبره.
واقعن تحسینتون میکنم بابت اینکه هر روز میون این همه مشغله و کار یادداشت روزانه رو حتا اگه نصفه شبم باشه مینویسین و اینجا منتشر میکنین.
یه الگوی خیلی خوب برای ماهایی هستین که گاهی بهونه میاریم و کم کاری میکنیم. شایدم گاهی خجالتزده بشیم که یه روزایی کم نوشتیم و با دیدن یادداشتهای شما حرکت کنیم.
متشکرم استاد عزیز🌱
مکررخوانی میتواند بزرگترین مزیت تو در میان سایر خوانندگان یک کتاب باشد.
واقعن هم همینطوره تازه در بار سوم خوانش صحنه پردازی در رمان، به برخی مطالبش پی بردم.
خواندن ده کتاب فاخر یا ده بار خواندن یک کتاب فاخر؟ مساله این است.. من خودم اولی رو انتخاب می کنم.
مهم این است که به کاری که دوست داری زندگیات را شلوغ کرده باشی.👌
چیزی که آدمو بیدار نگه داره نه فقط مثل جنازه بندازه توی رختخواب.
من هردورا انتخاب میکنم اول هرده کتاب را میخوانم بعد یکی یکی باتکرار میخوانم
سلام واقعا یادداشتهاتون عالین، انگار داخل ذهن شماییم و هر چه بیشتر میخونیم تو لایههای مختلف مغزی شما سرک میکشیم. اگه درست بگم یادداشتنویسی شما همونطور که فرمودید یکجورهای از نوع سیالذهن است واقعا عالیه من ازتون الگو میگیرم.
ممنونم از محبت شما ملیکا جان.
من که لایوها رو نیستم، واقعا نمیرسم اون ساعت بیدار باشم
خدا قوت
استاد جان این مقاله بود پر و پیمون، یادداشت نبود. چقدر کامل بود، متن مربوط به زندگینامه رو خیلی دوست داشتم. سان لیست هم عالی بود، کلن همه چیز عالی بود.
درود بر شما گلی خانم نازنین و مهربان.