☐۱۸:۳۵. حوالی ۵ رسیدم دفتر. دانیال هم امروز اینجاست. بچهها که میایند کتابهای تازه یافته را نشانشان میدهم و بحثهای خوبی شکل میگیرد. الان دانیال کلید کرده به این جمله از کتاب «زن هزار تندیسِ» اسماعیل نباتی: «مگه نه اینکه میگن نسل جدید عصیونگره.» این «عصیون» دانی را قلقلک داده و ول نمیکند.
☐عنوان «عقل نقل» را پارسال از داستان «هما»ی کاظم رضا برداشتم و گذاشتم روی سمیناری با موضوع داستانسرایی. اما این عنوان در خاک همان سمینار دفن شد، در صورتی که قابلیتش بیش از اینهاست. به جای عقل نقل البته «هوش روایی» را هم میتوان به کار برد، اما عقل نقل انگار بار معنایی وسیعتری را میپذیرد. از عقل نقل بیشتر مینویسم.
☐۲۳:۲۱. دیشب اتفاقی نشستم به تماشای فیلم «کشتن گوزن وحشی» از لانتیموس. اما بگذارید پیش از نوشتن از فیلم چیزی دربارهی همین «اتفاقی» سطر قبل بگویم. به نظرم این استفاده از این کلمه خیلی وقت از تنبلی است. از تنبلی هم نباشد غلفتیست که برخی ایدهها را نابود میکند. بنابراین وقتی مینویسم «اتفاقی» باید از خودم بپرسم کدام اتفاق؟ حتا اگر شرح ماجرا اهمیت چندانی هم نداشته باشد، به هر حال روایتیست و میتواند تمرین خوبی برای نوشتن باشد، شاید به دل مخاطب هم بنشیند. پس بگذارید اول بگویم چی شد که به لانتیموس و فیلمش رسیدم. داشتم توی یوتیوب کلیپ تازهی فراستی را میدیدم. دربارهی گلدن گلوب و فیلمهای برنده چیزهایی گفت که بدک نبود. من هیچوقت با فراستی دربست موافق نیستم، ولی آنقدر او را جدی میدانم که دیدگاههایش ارزش پیگیری داشته باشد. باری، در جایی از ویدیو گفت: «لانتیموس همهی فیلماش آشغاله.» همین باعث شد تا بلاخره (یا «بالاخره» شما) پیشنهاد دکتر خلیقی را جدی بگیرم و فیلمی از لانتیموس را ببینم. دیدن کلیپ دیگری که در آن به اختصار به فیلمهای لانتیموس اشاره شده بود، کنجکاوم کرد تا لانتیموسیدن را با «کشتن گوزن وحشی» بیاغازم. پیش از هر چیز بگویم که تماشای فیلم برایم جذاب و سرگرمکننده بود. به چنین فیلمی نیاز داشتم تا قدری ذهنم را از مسائل جاری روز دور کنم. اما ۲ دلیل اصلی علاقهام به فیلم:
یک) استفادهی صحیح از موسیقی، خاصه در نیم ساعت اول فیلم که صحنههای ساده و عادی را مرموز و دلهرهآور میکند
دو) بهرهگیری از الگوی داستانی افسانهها و پیوند مستحکم آن با پیرنگ فیلمنامه
دومین دلیل مثال خوبی برای برخی بحثهای جدیتری کلاسها فراهم میآورد. برای خوب نوشتن باید درک عمیقی از تفاوت افسانهها با داستان (به معنای مدرن آن) داشت.
☐حالیا نتیجهی درنگی دراز یا نیمهدراز را با شما در میان بگذارم:
نوشتن و تغییر پیوندی ناگستنی دارند. یا بهتر است این دو را در اتصال با هم ببینیم. نتیجهاش بهتر نوشتن است و توسعهی فردی.
نوشتن از میل به تغییر آغاز میشود و با روایت کوششها و پیروزیها و ناکامیها ادامه مییابد.
بگذارید اینطوری بگویم: اگر بتوانید تغییری در خودتان ایجاد کنید حتمن چیزی برای نوشتن خواهید داشت. این تغییر میتواند کوچک و ساده باشد یا بزرگ و پیچیده. در نهایت هنر نویسندگی شماست که از آن متن قابلی میسازد.
تلاش برای تغییر، تلاش برای نوشتن هم هست.
نوشتن مشوق تغییر است و تغییر مشوق نوشتن.
منظور فقط نوشتن داستان نیست، نگارش غیرداستانی هم محتاج تغییر است.
این پرسشها روشنگرند:
تاکنون چه چیزهایی را تغییر دادهاید؟ چگونه تغییر کردهاید؟
دوست دارید چه چیزهایی را تغییر بدهید؟
به «تغییرگاه» نوشتن خوش آمدید.
☐تمرین نوشتن:
آدمی پوچگو و پرت بسازید که در یک تکگوییِ ۳ صفحهیی میخواهد دیگری را ترغیب بکند به پُرگویی.
از خواص این تمرین:
فرایند متقاعدسازی داستانساز است و خیلی وقتها راه میدهد به طنز. برای اینکه این تمرین متنوعتر و اثربخشتر شود بهتر است هرازگاهی از زبان آدم عجیبی بنویسیم که میکوشد دیگری را برای انجام کاری عجیبتر متقاعد کند.
☐نشد از وبینارهای امروز بنویسم. پس قلمانداز بگویم چه گذشت:
-وبینار دیگری برای دورهی «وقت نویسنده» برگزار کردم. داستان «حمام» ژان فیلیپ توسن را مثال زدم. قصه دربارهی مردیست که در حمام زندگی میکند.
-کار دانیمراد به مشکل فنی خورد و من جاش وبینار اهل نوشتن را اجرا کردم. از «عقل نقل» گفتم و اینکه نوشتن و سناریوپردازی ما را برای آینده آماده میسازد.
-جلسهی بازخورد نویسندگی خلاق ۵۶ را برگزار کردم. بررسی طرحهای داستانی شاید از بررسی هر متن دیگری مفیدتر باشد. در گفتوگو دربارهی داستان همیشه درسهای بیشماری هست، حتا دربارهی بهتر زیستن.
☐میخواستم لایو بگذارم. نشد. شما شاهد باشید. من از فردا هر روز حتمن یک لایو یکهویی هوا میکنم.
☐۰۰:۲۱. بروم خانه. شاید فیلم دیگری از لانتیموس ببینم و بخوابم.
☐ماهان هنوز در آن اتاق مشغول ضبط است. درود بر او و جد و آبادش.
8 پاسخ
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
من خیلی دوست دارم فیلمهایی که معرفی کردین رو ببینم ولی ساعتهای تنهاییم به قدری کم هست که دوست دارم از اونها برای نوشتن و خوندن استفاده کنم. ولی میبینم که فیلمهای خوب میتونه به اندازهی یک کتاب خوب، درک بهتری بهم بده. باید حتمن برنامهریزی کنم که هفتهای یک فیلم رو ببینم. خیلی خوب میشه که بیشتر از فیلمهایی که خوب هستن بگین.
من رفتم سراغ موسیقی متن کشتن گوزن مقدس و سعی کردم همراه با موسیقی بنویسم. این روزها برای ترغیب خودم به گوش دادن به موسیقی و شناخت بیشتر یک چالش صد روزه گذاشتم.
بعد اومدم دیدم دوباره این وبگاه به روز شده و تمرین هم دادین. سپاس فراوان
درود
منظورم البته موسیقی متن به اون معنا که برخی فیلمها آهنگ جالبی برای شنیدن دارن، نبود.
در این فیلم پاره موزیکهایی هست که در پیوند با برخی صحنهها خیلی خوب جواب داده. بنابرین آهنگ جدا از صحنهها به نظرم چیز چندان خاصی نباشه.
موسیقیهای بسیار بهتر و زیباتری هست که میتونید به طور مستقل بشنوید.
متوجه شدم. پس حتمن فیلم رو امروز می بینم. سپاس برای توضیحاتتون
استاد چهقدر خوبه که بعد از این همه کار ،فیلم خوب میبینید و بهمون معرفی میکنید. داشتم فکر میکردم، چقدر به سوال پرسیدن اهمیت میدین، و این سوال پرسیدن و روشی برای نوشتن میدونید. منم به جد و آباد آقا ماهان درود میفرستم، چون ژن خوبه😊
درود
برای یافتن نکات مربوط به پیرنگها با اشتیاق تا اینجا رو خوندم. من عاشق این مدل نوشتههام. اصلن اینکه بدونم آدمها با دنیاهای متفاوتشون چه جوری دارن صبح رو شب میکنن بهم معنا میبخشه. امروز هم از اون روزا بود که صبح رو با اسپرسو شروع کردم چون خیلی خوابم میاد و این روزا خیلی شلوغم ولی دیدم خوندن نوشتههای شما از اسپرسو اثرگذارتره 🙂 انرژی به شدت مُسریه و چه خوب که اینجا مینویسید.
درود مریم خلاق و نازنین
همیشه خوشحال میشم از دیدن اسمت.
به به، پس تو هم اسپرسوبازی.
خوش بدرخشی دختر.