امضای_شاهین_کلانتری_قشقشه‌ی کلمات
قشقشه‌ی کلمات

این نقطه‌ی سه نقطه

☐نقطه‌ی شروع. همه‌ی بدبختی‌ها زیر سر همین نقطه‌ی شروع است. بهترین نقطه‌ی شروع کجاست؟ اصلن نقطه‌ی شروع خوب وجود ندارد. هر نقطه‌ی شروعی بد است. فقط بعضی از نقاط شروع خوش‌شانس‌اند، چون کار که خوب پیش برود بخشی از موفقیت هم به پای آن‌ها نوشته می‌‌شود. باید بد بودن، ناقص بودن و مبهم بودن همه‌ی نقطه‌های شروع را پذیرفت. اصلن از یک نقطه‌ی ناقابل چرا اینقدر توقع داریم ما؟

☐ساعت ۱۶:۰۲. ساعت ۱۵ تا ۱۵:۳۰ جلسه‌ی بازخورد پروژه‌های پایانی نویسندگی خلاق را برگزار کردم.
ساعت ۱۵:۳۰ تا ۱۵:۵۵ در جلسه‌ی «با من بنویس» بودم.
باید به تماس‌های مصاحبه‌ی ورود دوره پاسخ بدهم.
امروز اولین جلسه‌ی دوره‌ی ۵۸ نویسندگی خلاق برگزار می‌شود.

☐امروز توی جلسه‌ی بازخورد از چیزهایی گفتم که بهتر است در نوشتن طرح داستان از آن‌ها بپرهیزیم:
فراموشی: این شیوه را بیشتر در آثار کلیشه‌یی می‌بینیم، اینکه شخصیت در تصادفی بخش مهمی از حافظه‌ی خود را از دست داده است.
اصلن فکر کنید شخصیت‌های داستان شما ممنوع‌الفراموشی شده‌اند. دیگر چه چیزی به جذاب‌کردن داستانتان در چنته دارید؟
خواب: این هم یکی فجیع‌ترین ترفندهای تازه‌کارهاست. اینکه ته داستان ببینی همه چیز خواب بوده و شخصیت اصلی از خواب بیدار شود و برود جیش کند.
تصادف‌های معجزه‌آسا: داستان می‌تواند با تصادف (نه فقط تصادف رانندگی) شروع شود اما نمی‌تواند با تصادف ادامه بیابد. اینکه هر جای داستان که کم آوردیم اتفاق معجزه‌آسایی در آن بتپانیم حاصلش می‌شود اثری بی‌منطق و سخیف.
بیماری روانی: این یکی لزومن بد نیست. در برخی از شاهکارها هم می‌توان انواع بیماران روانی را دید. اما بدبختی این است که نویسنده‌ی نوپا معمولن به‌طرز باسمه‌یی به بیماری روانی می‌پردازد و چیزی می‌نویسد پر از هذیان و پرت‌وپلا. بدتر اینکه برخی اصطلاحات تخصصی روانشناسی هم در اثر گنجانده شود (این کار را غالبن دانشجویان روانشناسی یا کسانی که دو سه کتاب در این زمینه خوانده‌اند مرتکب می‌شوند). روی شخصیت و داستان متمرکز شوید. بگذارید دانش شما از روانشناسی به شکل ناخودآگاه در اثر جاری شود. وگرنه ممکن است اثری مغشوش و بی‌سروته بنویسید و هر نقص آن را با سخنرانی درباره‌ی اختلالات روانی توجیه کنید.
این فهرست می‌تواند طولانی‌تر از این حرف‌ها باشد، ولی فعلن بس است.

☐راستی، سه روز پیش یادم رفت این را بنویسم: آمدم در دفتر را باز کنم دیدم یک کتاب پشت در است؛ کتابی که خانم صفری، از دوستان نیک ما در دوره‌های مدرسه نویسندگی، سه هفته پیش امانت برده بودند. البته که این کتاب چیز ناقابلی‌ست و اگر هم باز نمی‌گرداندند ناراحت نمی‌شدم. ولی این رفتار بسیار زیباست. زیباتر از زیبا. راستش حالا که فکر می‌کنم می‌بینم من از برخی دوستانم به خاطر همین کتاب بردن و پس نیاوردن گلایه‌مندم. خیلی از این کتاب‌ها عصای دست من‌اند، وقتی نیازمندشان می‌شوم و می‌بینم نیستند عصبی می‌شوم و کارم مختل می‌شود. البته معمولن قصدشان مصادره‌ی کتاب نیست،‌ صرفن چون در خواندن تنبل‌اند بازگرداندن کتاب را به قرن بیست‌ودوم موکول می‌کنند.
نتیجه:
-تک و توک کتابی که از دیگران قرض گرفته‌ام بازگردانم تا خودم شبیه آدم‌هایی نباشم که رفتارشان را نمی‌پسندم.
-آرزو کنم که دوستانم خانم صفری را الگو قرار بدهند.

☐بعضی وقت‌ها قبل از آمدن به دفتر سری به کتابفروشی اختران می‌زنم. میز بزرگ وسط این فروشگاه همیشه وسوسه‌کننده است. کتاب‌های جدید و خوب را هر روز را به آن می‌افزایند. امروز خانم پورثانی را هم توی مغازه دیدم. چاپ آزمایشی کتاب خانم فروزنده (از دوستان و همراهان مدرسه نویسندگی) را نشانم دادند. کتاب جالبی درباره‌ی نقل‌قول‌هاست. وقتی توزیع شد حتمن آن را معرفی می‌کنم. بزودی مصاحبه‌ی خانم پورثانی را می‌گذاریم روی سایت مدرسه. در این گفت‌وگو به سیر تا پیاز چاپ کتاب پرداخته شده است.

☐ساعت ۱۷:۱۲. قبل از شروع کلاس بروم کتابفروشی. کمی قدم زدن و کتاب دیدن، توان‌افزاست.

☐اولین جلسه‌ی نویسندگی خلاق ۵۹ گرم و خوب برگزار شد. در طول جلسه از زمین و زمان جدا می‌شوم، اشتیاق تمام وجودم را می‌گیرد و هر واژه را با میل و لذت ادا می‌کنم. درست است که بسیاری از نکات را بارها در دوره‌های قبلی گفته‌ام، اما در هر اجرای تازه همه چیز برایم تازه می‌شود. انگار تشنه‌ی شنیدن این حرف‌ها هستم. حاضران این دوره جمعِ مشتاق و متشخصی‌اند، از همین آغاز شوقشان در آموختن به‌وضوح پیداست. برخی بچه‌ها سال‌های قبل دوره را هم دوباره در این کلاس می‌بینم. حضورشان هم خاطره‌انگیز است هم دلگرم‌کننده. میایند تا در جریان مطالب تازه و به‌روزشده‌ی دوره قرار بگیرند. برخی بچه‌های همین دوره‌‌های اخیرند، برای تداوم در نوشتن دوباره می‌آیند.
هر بار سعی می‌کنم چیزی علاوه بر همه‌ی برنامه‌های قبل به دوره بیفزایم. این دفعه می‌خواهم یک کتاب را کامل با اعضای این دوره بخوانم. در قالب وبینارهای مکمل. سر تا ته کتاب را بلند می‌‌خوانم و نکاتی را برای آموختن از آن بیان می‌کنم.

☐۲۲:۴۵. شما می‌دانید من چرا اینقدر خمیاز می‌‌کشم؟‌ لابد می‌گویید برو بخواب. هنوز نه. این روزها مشغول‌تر از همیشه‌ام. از بام تا شام. درون و بیرون دفتر. اما راضی‌ام.

☐می‌روم. می‌آیم. می‌نویسم. می‌روم. می‌آیم. می‌نویسم. می‌روم. می‌آیم. می‌نویسم. می‌روم. می‌آیم. می‌نویسم. می‌روم. می‌آیم. می‌نویسم. می‌روم. می‌آیم. می‌نویسم. می‌روم. می‌آیم. می‌نویسم…

☐بیش از هر فیلمی مشتاق و کنجکاو تماشای فیلم جدید نوری بیگه جیلان، «در باب علف‌های خشک»، هستم. امروز حسین عیدی‌زاده پاره‌ متنی از بخش پایانی فیلم را گذاشته بود توی اینستاگرامش:
«…می‌بینی هیچ به کف نیاوردی جز بیابان درونت. همین و دیگر هیچ.»
نمی‌دانم فیلم را در جشنواره‌‌ی کن دیده، یا نه بل‌اخره (بالاخره) فیلم آمده روی اینترنت. باز هم گشتم و لینک دانلود فیلم را نجسته‌ام.

☐چند لینک به نوشته‌‌های خوب دوستان:

پزشکی که از مدرسه‌ی نویسندگی فارغ‌التحصیل شد

دختری که با نوشتن زیباتر می‌شد

زنی که حرف‌هایش را تُف می‌کرد

☐کامنت‌دونی این وبلاگ هم جان گرفته. حرف کامنت که میاید یاد بیش از ۱۵۰ کامنت سایت اصلی‌ام می‌افتم که مدت‌هاست فرصت نمی‌کنم جواب بدهم. باید از فردا شروع کنم به پاسخگویی. چرا از همین الان شروع نکنم؟ جواب به یک کامنت هم کافی است. اینطوری موتور روشن می‌شود.

☐بله، یک کامنت جواب دادم و برگشتم. اغلب کارهای بزرگ و عقب‌افتاده را به همین شیوه می‌تواند انجام داد. ایده‌ی مرکزی کتاب «پرنده به پرنده»‌ی آن لاموت هم همین است.

☐نادر می‌گوید وقتی کسی از ذوق و خلاقیت وافر او در کارش تعریف می‌کند، به جای خوشحالی بیشتر ناراحت می‌شود. با خودش می‌گوید کاش این ذوق و خلاقیت را صرف کار بهتری کرده بودم، همان کاری که همیشه قبلم برایش می‌تپد.

☐۲۳:۲۹. باید بروم خانه، قدری بیشتری استراحت کنم. اما قبلش، می‌خواهم بخوانم و بخوانم و بخوانم و بخوانم.

 

12 پاسخ

  1. من هنوز شهامت نوشتن رمانم را ندارم. اما با مطالبی که از دوره نویسندگی خلاق یادگرفتم یک پا استاد ایراد گرفتن از برخی فیلم و سریال‌ها شده‌ام😁. طرح‌هایی که به قوام نرسیدن، داستان‌هایی که خط اصلی ندارند، رویدادهایی که بهم ارتباط ندارند، دیالوگ‌های اضافی که فقط روی هوا زده می‌شوند و… برای همین در تنهایی آن‌ها را دنبال می‌کنم چون دیگران حوصله شنیدن غرولند ندارند😄 از این‌کار خوشم آمده راستش، مثل مرور کردن آموخته‌ها می‌ماند.

  2. سلام استاد مهربون با صفا
    از نوشته های یادداشت روزانه واقعا لذت میبرم واعتراف می کنم، بعضی وقتها دوبار میخوانم تا بیشتر پی به عمق مطالب ببرم.
    خواندن بعضی مطالب سنگین، ازار دهنده است ونیروی بیشتری ازمن می گیرد
    سعی می کنم یاد داشت برداری وخلاصه نویسی کنم ودراین کار وسواس به خرج میدهم که حتما سطر به سطر تمام مفاهیم رو باید بفهمم وبه حافظه ام بسپارم
    واین مشکل تو روند پیشرفتم تاثیر می گذارد . واحساس می کنم روند یادگیریم خیلی کند شده وذهنم قفل میشه ومانع نوشتن ومطالعه میشه
    دیروز کتاب راه هنرمند را تا ۱۰۰ صفحه خوب پیش رفتم ولی امروز به وسطای کتاب رسیدم خارج از حوصله ودرک وفهم من بود تمام نیروی خوب امروزم رو ازمن سلب کرد هرچند شروع روز خوبی رو داشتم .
    تا همین الان بی حوصله بی رغبت وبی انگیزه هستم .
    حتی وبینار اقا ماهان رو گوش میکردم. هیچی نفهمیدم یعنی تمرکز نداشتم .
    ایا چون اول کارم ، این یک امر طبیعی است یانه ؟
    ممنون میشم راهنماییم کنید

    1. سلام
      بله قطعن. شما تازه شروع کردید و این مسیر طولانیه.
      تو مسیر نویسندگی رشد حلزون‌واره. اما این دلسردکننده نیست. با دشواری‌ها با لذت برخورد کنید.
      کتاب راه هنرمند هم کتاب خوبیه اما خوندن ترجمه‌ی گیتی خوشدل قدری پیشینه‌ی ادبی می‌طلبه که به‌تدریج به دستش میارید.
      برقرار باشید و شاد.

  3. سلام استاد عزیز. من هر روز چندین مرتبه به این وبلاگ سر می‌زنم؛ یادداشت‌های شما رو می‌خونم و لذت می‌برم. یک هفته‌ست که منم یادداشت‌نویسی روزانه رو شروع کردم و در وبلاگ mitrajajarmi.ir منتشر می‌کنم. خوش‌حال می‌شم سر بزنید. به‌خاطر اشتراک لینک مطلبم هم خیلی ممنونم. همیشه شاد و سلامت باشید.🌷🌷

  4. سلام و وقت بخیر خدمت استاد گرامی
    بنظرم نکاتی که در مورد مواردی که از آنها ننویسیم بیان کردید، عالی هستند.بخصوص این نکته که تخصص آدمها(مثل روانشناسی)قرار نیست داستان شود بلکه قرار است در جریان داستان رنگ و لعابی بزند. البته که چیزهای دیگری هم هست که کم‌کم از شما یاد میگیریم.
    سپاسگزارم از شما

دیدگاهتان را بنویسید