☐«دعوت به نوشتن» عنوان کتابی از دوریس دوریه است. کتاب را بهتازگی نشر ثالث با ترجمهی مهشید میرمعزی منتشر کرده است. امروز نیمنگاهی به آن میاندازیم.
☐ساعت دو و ربع است. تازه رسیدم دفتر. دوازده تا کار توی برنامهی امروزم دارم که همه را بدون استثنا باید انجام بدهم. آنهم پیش از ساعت ۹. چون بعدش باید بروم بیرون. خب، اولین قدم برای تمرکز آن است که گوشی موبایل را بیصدا کنی و بگذاری کنار. دومین قدم هم انجام سختترین و مهمترین کار است، چون در طول روز بیش از یکی دو ساعت نمیتوان در اوج تمرکز بود. بنابراین باید گُل وقت را صرف کار کلیدی کرد.
☐اولین جایی که باید همهی آموختههایت در نوشتن را پیاده کنی یادداشتهای روزانه است. انواع تکنیکهای نوشتن شعر و داستان و مقاله را میتوان در همین روزنوشتهها به کار بست. از جنبهیی هم آدم راحتتر است، چون سوژه خود تویی و چیزی که بر تو میگذرد.
☐روی میزم آنقدر شلوغ شده که کیبورد جداگانهی لپتاپ را پیدا نمیکنم. شما میدانید کجاست؟
☐الکساندر پوپ میگوید: «عصبانیت، گرفتن انتقامِ اشتباه دیگران از خودمان است.»
میبینید؟ یک قصار خوب میتواند تعریف ما از برخی مفاهیم را تغییر دهد.
☐ساعت ۱۶:۱۰: یک سوم کارهای فهرست را انجام دادم. برای انجام مصاحبهها میروم کتابفروشی. یکی دو تا خرید هم دارم.
☐برگشتم. هشت دقیقه به شش است. متن خبرنامه را بازخوانی میکنم تا بفرستم.
کتابی خوب هم به تورم خورد: تبریکهای نوروزی هرمز انصاری. نثر او را دوست دارم و تقریبن تمام آثارش را در گوشهیی از کتابخانهام گردآوردهام.
☐تا حالا به کلمهی «دلنشین» دقت کردهاید؟ چه ساده و خوب و خوشآهنگ است. با اینکه زیاد هم به کار میرود اما کهنه و لوس نشده.
☐فراخوان حرکت تازه اعلام شد: حرکت کلمات
☐خبرنامهي هفتگی را فرستادم.
☐تند تند بنویسم چه گذشت تا شب که رسیدم خانه جزییات لازم را بیفزایم:
وبینار منداستان را برگزار کردم. عنوان بحث «در ستایش غلط نوشتن» بود. چنین موضوعاتی را بدون مقدمات قبلی نمیتوان گفت. خوشبختانه ذوق و سواد زبانی بچهها در حدی هست که بتوانیم وارد سطوح پیچیدهتر بشویم. در بخشی از بحث از شکلگیری محتوای کلاس گفتم که هر نکته و نمونهی آن مثل نقطهییست که سالها در ذهن پراکنده بوده و حالا در کلاس بهم پیوسته و مجموعهی منسجمی را ساخته است.
-بعد رفتم قدری تند تند پیادهروی کردم تا برای وبینار توسعه فردی آماده شوم.
-نود درصد کارهای فهرست امروز را انجام داد. آن ده درصد هم کارهای کماهمیتتر است که میماند برای آخر شب.
-وبینار حرکت هم به خوبی و خوش برگزار شد. در وبینار امشب از ژانر کتابهای مصور توسعهی فردی گفتم، کتابهایی مانند کتاب «دگرگونه بیندیشید» از پل آردن. این کتاب مجموعه جملههای الهامبخش دیگران و پاراگرفهای کوتاه نویسنده است. کتاب به آلبومی الهامبخش از مفاهیم و حکایات میماند. در پایان پیشنهاد دادم بچهها بانکی از جملات قصار محبوبشان بسازند. میشل دومونتنی جستارنویسی را با نوشتن حاشیههایی بر قصارهای کلاسیک آغازید. شاید طی سالها با گردآوری جملههای محبوبمان و افزودن نظر خودمان بتوانیم پایهی کتابی الهامبخش را بگذاریم. لااقل میتواند هدیهی جالبی به دوستانمان باشد.
شام میروم بیرون. خداحافظ تا چند ساعت بعد…
☐یک و ده دقیقه است. شاید امشب بلاخره (یا همان بالاخره شما) زودتر خوابیدم.
☐میخواستم از کتاب «دعوت به نوشتن» برایتان بگویم. دوریه در یکی از صفحات آغازین کتاب مینویسد:
«بیست سال است که نوشتن خلاق تدریس میکنم و از این نام بدم میاید، چون فکر میکنم که هرگونه نوشتن، حتی نوشتن فهرست خرید، تا اندازهای خاصی همراه با خلاقیت است. مثل آن چیزهایی که پیدا میکنم و در چرخ خرید خود میگذارم:
- گل قرمز
- پریل بزرگ
- نخود سبز یخزده
- گوش پاککن
تقریباً مثل شعر میماند. از طریق واژهها تصاویری به وجود میآیند…»
در ادامه نویسنده جریان تصاویر را پی میگیرد و با همین چند کلمه قطعههای ادبی زیبایی مینویسد.
این تکه را انتخاب کردم چون هر جا حرف «فهرست» باشد گوشهایم تیز میشود. امروز در جلسهی «با من بنویس» هم حرف از فهرست بود. در این جلسات من از نمایشنامهنویسی میگویم. پیشنهاد کردم صحنهیی بنویسیم که در آن یکی با دیگری بر سر فهرستی که نوشته میستیزد. بقیهی ماجرا را هر کسی با پرسشهایی که از خود میپرسید گسترش میداد: این فهرست دربارهی چیست؟ مشکل طرف مقابل با فهرست در چیست؟ و… بعد از تمرین بیست دقیقهیی نتایج عالی بود، هر کسی با این جرقه پا به دنیای متفاوتی گذاشته بود. یکی از دیدن نامی آشنا در فهرست اعدامیها نوشته بود، دیگری به فهرستی از توقعات دوستی از دوستش پرداخته بود و…
☐راستی دقت کردهاید، همه همیشه و همهجا از میزان و کیفیت تبلیغات خودشان ناراضیاند، از دولت و سازمانهای بزرگ گرفته تا فلان ناخنکار و لولهکش در شهری کوچک. همه حس میکنند به حدی که باید خفن بودنشان را نمایش ندادهاند، وگرنه بیش از اینها قدر میدیدند. خب، شاید هم راست میگویند. من هم گاهی یکی از آنها میشوم.
5 پاسخ
«عصبانیت، گرفتن انتقامِ اشتباه دیگران از خودمان است» وای به حال روزی که از دست خودت عصبانی باشی…
سلام
نوشتن برای بهتر زیستن
در این پست در جواب دوستی که پرسیده نوشتن به چه کارت آید، پاسخ دادهام و از تأثیر نوشتن بر زندگیام گفتهام.
https://zeinabghahremani.ir/332
تو این پستم به شما اشاره کردم.
به به. زنده باد. حتمن میخونم.
چقدر این نوشتههای روزانه مخصوصا بخش فهرستنویسی عالی و تاثیرگذار هستند، بخصوص اون بخشی که میگید حتی لیستخرید هم فهرستیخلاق میتواند باشد.
مستدام باشید
سپاسگزارم ملیکا جان
شاد و برقرار باشی.