تن به تباهی

☐اول صبح به روزهایی فکر می‌کردم که معلمی تازه می‌یابیم. چنین روزهایی را باید در تقویم‌ ثبت‌ کرد. ممکن است کسی را سال‌ها بشناسی، در کلاسش بنشینی، حتا باهاش معاشرت نزدیک داشته باشی، اما فقط در یک روز خاص است که تصمیم می‌گیری آن فرد را به فهرست معلم‌هایت بیفزایی. این فهرست محدود است، و قرار نیست صرفن افرادی که برچسب معلم یا استاد را بر خود دارند در آن حاضر باشند. گاهی سال‌ها شناخت لازم است تا به قطع کسی را معلم خود بدانی. و شاید گاه‌گاه کسانی را هم فهرستت اخراج کنی، که این هم مشخصه‌ی از پویایی فهرست دارد.
باری، از شیرین‌ترین روز‌هاست روز یافتن معلمی تازه.

☐روی پُل هوایی «تن به تباهی ندادن» میاید توی ذهنم. قبلن هم بارها بهش فکر کرده‌ام. به این‌که این‌جا و اکنون شاید بیش از هر جا و زمانه‌یی باید در برابر تباهی بایستیم. تن به تباهی ندادن یعنی:
-رَستَن از بند باورهای کهنه
-پرسش‌گری و به چالش کشیدن همه چیز با نیرومندترین واژه: «چرا؟»
-شهامت گفتن «نه»های بیشمار، نخست به خود و سپس به دیگران

☐ساعت یک است. تازه رسیدم دفتر. کتاب «۲۹ راپرت»‌ عنایت را تحویل کردم. قدری می‌خوانم. برمی‌گردم.
ناصر پاکدامن درباره‌ی عنایت نوشته: «عنایت» دوام و تداوم «دگر» بود:‌ آنچه قالبهای مرسوم و متداول را به خود نمی‌گرفت. دگر بود. دگر دید. دگر ماند و دگر زیست.» و نوشته: «یادش بیدار». چه قشنگ. از امروز میاورمش در کلامم. تکرار کنم یادم بماند: یادش بیدار… یادش بیدار… یادش بیدار…

☐از ساعت‌های غیابم در دفتر کم‌تر می‌نویسم اینجا. برخی‌ش بسیار شخصی‌ست و ضرورتی ندارد گفتنش. برخی‌ش هم یاد می‌رود. باید در یادداشت‌برداری در لحظه چابک‌تر عمل کنم.

کلمه‌برداری:
-همکاری و همگاهی
-سخنگاه
-نوبت‌نما
-فاصله‌های جانگیر
-می‌برازد
-تداعی‌گر

☐چند جمله از «حدیث نفس»‌ محمود عنایت در کتاب «۲۹ راپرت»:

«کار خودم را با تقلید از جلال آل‌احمد شروع کردم. به خیال خودم! یادم می‌آید وقتی جلال آل‌احمد از سفر برگشت، بر اولین مقالاتم، در حاشیه‌ی هر کدام نظراتش را نوشت و به من داد. برایم نوعی سرمشق بود. و این در کارم بسیار مؤثر واقع شد.»
«طنز زبانش بی‌پرده نیست. زبان بی‌پرده تبدیل به فحش می‌شود. چیزی که با دشنام و هرزه‌گویی توأم شود طنز نیست.»
عنایت از این افراد هم به عنوان کسانی یاد می‌کند که «در فارسی‌نویسی و قدرت قلم سرمش بودند»:
-عبدالرحمن فرامرزی
-مجتبی مینوی
-ابولقاسم پاینده
-سیدمحمد فرزان
-عباس اقبال آشتیانی
-پرویز ناتل خانلری
-احسان طبری
-حمید عنایت

☐یک نگرش می‌گوید نوشتن را بگذار در شمار کارهای روزمره. یعنی همان‌طور که رفتن به حمام و دستشویی را خودکار و دائم انجام می‌دهی، قلم را بردار و بنویس. نگرش دیگر نگرش پیشین را دؤن شأن نویسنده می‌داند، و توصیه می‌‌کند فقط وقتی باید نوشت که چیزی برای نوشتن داشته باشیم. هر نویسنده‌یی بسته به پیشینه‌ی خود نگرشی دارد، که من خیال می‌کنم تغییر آن چندان دشوار نیست.

☐این هم از بیت‌هایی‌ست که از خاطر زدوده نمی‌‌شود:

ای بی‌خبر از ساختن و سوختنی
عشق آمدنی بود نه آموختنی
-مولانا

البته بیت مشابهی را هم به ابوسعید ابولخیر نسبت می‌دهند:
ای بی‌خبر از سوخته و سوختنی
عشق آمدنی بود نه آموختنی

☐رفتم کتابفروشی. دو ساعتی پرسه زدم. با ۱۴ کتاب کهنه‌ی نو برگشتم. عنوان یکی‌ش خیلی جالب است: «شاعری که قورباغه‌‌شناس شد». بعد از اینکه خواندم خلاصه‌اش را می‌گذارم توی سایتم.

☐توی کتابفروشی‌هایی که من می‌روم بیشتر کتابفروش می‌بینی تا مشتری عادی. غالبن در اینستاگرام و تلگرام کتاب می‌فروشند و میایند توی کهنه‌فروشی تا کتاب نایاب و کمیاب شکار کنند.
اگر حوصله کردم از مشاهداتم در کتابفروشی بیشتر خواهم نوشت.

☐دانیال هم امروز اینجاست. برای برگزاری وبینارش آمده. سه‌شنبه‌ها ساعت شش دانیال از شعرنویسی می‌گوید برای اهل نوشتن.

☐گاهی لابه‌لای کتاب‌های قدیمی دفتر و دفترچه‌های کهنه هم پیدا می‌کنم. خالی‌هاشان را می‌خرم. نوشتن روی کاغذهای زرد و کهنه حس متفاوتی دارد. انگار چیزهای تازه‌یی هم که می‌نویسی فوری رنگ نوستالژی می‌گیرند.

☐یادم رفته بود که امروز باید وبینار «مدرس آزاد»‌ را برگزار کنم. البته محتوایش از قبل آماده است.
خب بگذارید خلاصه‌یی از مطالب را برایتان بگویم:
مدرس آزاد کیست؟
مدرس که بیرون از نهادهای رسمی فعالیت می‌کند. آموزش‌های او چنان مفید و مؤثر است که مخاطبانش خود را بی‌نیاز از دریافت مدرک و گواهی می‌دانند،‌ زیرا دانش و مهارتی که به دست آورده‌اند دستاورد چشم‌گیرتری به نسبت مدارک رایج است.
ترویج+تدریس
با وجود فضای مجازی، ضروری‌ست که علاوه بر تدریس، توجهی جدی به ترویج داشته باشیم.
برای مثال،‌ یعنی تو پیش از آنکه مدرس فن بیان بشوی باید مروج فن بیان باشی.
چرا نیازمند ترویج هستیم؟
۱. افزایش رقابت: اینترنت سبب شده در تمام حوزه‌های آموزشیِ مهم و پرمخاطب مدرسان بیشماری فعالیت کنند. با فعالیت‌های ترویجی شانس بیشتری برای دیده‌شدن در میان انبوه فعالان میابیم.
۲. ترویجْ دایره‌ی مخاطبان ما را گسترس می‌دهد. در نتیجه مجبور نمی‌شویم مانند مدرسان سنتی ماهیِ برکه‌های کوچک باشیم.
۳. ترویج می‌تواند روی کل بازار ما تأثیر بگذارد که بی‌شک سهمی از آن هم نصیب ما خواهد شد. شما دوست دارید مدرس حوزه‌یی مهجور باشید یا قلمرویی که پویا و پرمخاطب است؟
۴. به واسطه‌ی ترویج به‌تدریج وجهه‌ی رهبری فکری را در حوزه‌ی تخصصی‌مان خواهیم یافت.
۵. ترویج سبب می‌شود مخاطبان اختصاصی خودمان را بدون وابستگی به افراد و نهادهای دیگر بیابیم. در نتیجه فرصتی فراهم می‌کند تا ما هم یک «مدرس آزاد» باشیم.
چگونه ترویج را شروع کنیم؟
۱. کلیدواژه‌های موضوعتان را گردآوری کنید
۲. با معرفی کتاب شروع کنید
۳. با اهل فن مصاحبه کنید
۴. رویدادهای تخصصی برگزار کنید
۵. کتاب الکترونیکی رایگان منتشر کنید
۶. در یوتیوب ویدیوی آموزشی منتشر کنید
۷. از اجرای زنده استقبال کنید
۸. گرافیک خوبی داشته باشید
۹. مدل‌ها و دسته‌بندی‌های تازه بسازید
۱۰. یک دوره را مدام تکرار کنید

☐خب، خلاصه بگویم چه شد در چند ساعت گذشته:
-بعد از وبینار دانیال رفتیم قدری قدم زدیم. یک مجموعه داستان از فلانری اوکانر هم گرفتم. اوکانر را باید جدی‌تر بخوانم.
شدیدن نیاز داشتم قدم بزنم تا ذهنم تازه شود. تأثیرش مثبتش را هنگام اجرای وبینار حرکت توسعه‌‌ی فردی دیدم.
-ساعت هفت وبینار توسعه‌‌ی فردی با اشاره‌یی به این مطلب برگزار شد: ارزیابی روز با ۱۰ معیار مشخص
از مرور این مطلب همیشه لذت می‌‌برم. بعد از وبینار معیارهایم را قدری به‌روز کردم.
-دلم می‌خواست تا شروع وبینار مدرس آزاد باز بروم پیاده‌روی، اما فرصت نشد. چند تا کار کوچک انجام دادم.
-وبینار مدرس آزاد با موفقیت برگزار شد. وقتی قبل از وبینار کل مطالب را یکبار برای خودم می‌نویسم در اجرا تسلط بهتری دارم.
بازخوردها هم شیرین بود. یکی از بازخوردها در انتهای وبینار:‌ «چه عالی صحبت می‌کنید.»
شنیدنش شیرین بود. چون برایم مهم است. دوست دارم برای مخاطبی که ارزشمندترین منبعش -یعنی عمر و زمانش- را صرف وبینار کرده، با نهایت توانم صحبت کنم. بنابراین اگر مخاطبی اینگونه احساسش را بیان کند حس می‌کنم قدری به هدف نزدیک شده‌ام.
فایل صوتی وبینار را می‌توانید در از صفحه‌ی فراخوان آن دانلود کنید.
-بعد وبینار کمی با ماهان و دانیال گپ زدم. همه امروز اجرا داشتیم.
-بعد رفتم بیرون. کمی قدم زدم. یک پرو شیر هم گرفتم و راه‌رفتنی مزه مزه کردم. نیاز داشتم قدری راه بروم تا بتوانم این سطرها را بنویسم.

☐امشب دیگر واقعن تصمیم گرفته بودم زودتر بروم و زودتر بخوابم. ولی باز هم نفهمیدم چی شد که ۱۰ شد. و باز دلم می‌خواهد کار کنم.

☐امروز سروسامانی هم به تصاویر وبلاگ مدرسه نویسندگی دادیم. گرافیک خوب همیشه انگیزه‌ام برای کارهای بعدی را بیشتر می‌کند.

☐ساعت ده و سی پنج دقیقه است. بله. حتا قدری هم بیشتر از شب‌های قبل ماندم. چند تا کتاب بردارم و روانه شوم.

☐آب هم کماکان در بیشتر اوقات روز قطع است. فردا یک تانکر و پمپ تازه نصب می‌کنیم.

☐حس می‌کنم یک چیزی هست که باید می‌نوشتم اما ننوشتم. این هم از مرض‌های خاص نویسندگی‌ست.

 

7 پاسخ

  1. سلام
    چقدر خوبه یادداشت‌هاتون رو اینجا میذارید. من هر روز میام می‌خونم و لذت می‌برم از این همه ذوق و شوق شما برای خوندن و نوشتن. ترغیب می‌شم که برم بیشتر بخونم و بنویسم. متشکرم که همیشه مشوق ما توی این مسیر هستین. خدا حفظتون کنه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *