امضای_شاهین_کلانتری_قشقشه‌ی کلمات
قشقشه‌ی کلمات

زیر سر کلمات

☐نزدیک چهار است. سه رسیدم دفتر. بیرون بودم. نشد نوشتن یادداشت را سریع‌تر شروع کنم. پیش از اینکه بیایم هشتاد درصد یک نمایشنامه را خواندم. درباره‌ی آن همین پایین خواهم نوشت. وقتی رسیدم ماهان گفت آب وصل شده، چند لحظه‌یی هم وصل بود، اما باز قطع شد. گویا آب برخی مناطق تهران دچار مشکل شده. آب به طبقات سوم و چهارم و بالاتر نمی‌رسد. بی‌خیال آب.

☐ فکر می‌کردم محمود عنایت فقط دو اثر تألیفی دارد. «راپرت‌ها»‌ و «محاکمه‌ی استثنایی» که مجموعه‌ مقالات او در سال‌های پیش از انقلابند. اما پریشب در کانال تلگرام «باشگاه ادبیات» کتاب دیگری از عنایت دیدم که مجموعه مقالات او در سال‌ها پس از انقلاب است. کتاب پس از درگذشت عنایت و به همت دوستان او در پاریس چاپ شده. نمی‌توانم به نسخه‌ی الکترونیک آثار نویسنده‌هایی که دوست دارم بسنده کنم. دادم کتاب را برایم چاپ کنند. یک ساعت دیگر می‌رسد دستم. نثر عنایت را دوست دارم چون:
-فکر منسجم و پُرما‌یه‌یی پشت آن است.
-از حکایت‌های کوچک به شکل هوشمندانه‌یی بهره می‌گیرد.
-طنز فاخری دارد.
-بلد است است چگونه مترادف‌ها را کنار هم بچیند بدون آنکه اضافی به نظر برسند.

☐امروز از نظر کتاب‌بازی روز ویژه‌یی‌ست: کتاب عنایت می‌‌رسد دستم. چند کتاب بسیار کم‌یاب بهمن فرسی را دوست دیگری برایم می‌آورد و بازدیدی هم از یک بار جدید کتاب‌های قدیمی خواهم داشت.

☐در حال انجام مصاحبه‌های تلفنی دوره‌ی حضوری نویسندگی‌ام. یک مزیت بزرگ این مصاحبه‌ها ایجاد زبانی مشترک بین من و اعضای دوره‌هاست. به همین دلیل است که طی این سال‌ها همیشه مصاحبه‌ی مستقیم را هم در برنامه‌هایم گنجانده‌ام.

☐نوشتن را به کاری فرارناپذیر تبدیل کردن.

☐فرسی‌ها رسید. به به. چه چاپ نابی. «سفرنویسه» به جای «سفرنامه». کلمه‌بازی‌های فرسی را دوست دارم.

☐بروم عنایت را بگیرم و آن بار تازه را هم ببینم. و برگردم و جلسه‌ی هفتم نویسندگی خلاق را برگزار کنم.

☐فرق یادداشت روزانه با مقاله یا داستان:
-در یادداشت‌های روزانه حتا تکرار بیهوده هم مجاز است. این گزارش زندگی‌ست نه اثر هنری.
-یادداشت‌های روزانه می‌تواند و شاید می‌باید شلخته باشد. این شلختگی برای تجربه‌ی آزادی‌ست.
-در یادداشت‌های روزانه گفتن از بدیهیات نه‌تنها بد نیست که ضروری‌ست. نیاز داریم بسیاری از بدیهیات را برای خودمان بازگو کنیم تا به نظم و وضوح ذهنی برسیم.

☐بیست دقیقه به هفت است. رفته بودم کتابفروشی. یعنی اول رفتم «نیکوصفت». گرسنه بودم. قارچ‌ولوبیا زدم. در کتابفروشی اول چهار پنج تا کتاب برداشتم که ماند همان‌جا تا میلاد بیاید و قیمت بگذارد. سری هم به عباس زدم و چهار تا کتاب خریدم. یکی‌ مجموعه‌ی سه سخنرانی از ژاک‌لوک نانسی با عنوان «عدالت، عشق، زیبایی» است. در خطابه‌ی عشق می‌خوانیم:
«عشق به ما می‌گوید هنگامی که تنها هستیم حال ما واقعاً خوب نیست. ما ساخته نشده‌ایم که تنها باشیم، همان‌طوری که ساخته‌ نشده‌ایم که در جمع‌های بزرگ باشیم.»

☐دوازده دقیقه مانده به شروع کلاس نویسندگی خلاق. کمی دیگر از فرسی بخوانم؟ همین‌جا بمانم و چند سطر دیگر بنویسم؟ بلند شوم توی اتاق قدم بزنم؟ موبایلم را بردارم و استوری هوا کنم؟ پیگیر کاری از همکارانم باشم؟ بهتر است بروم قهوه‌ی کوچکی برای خودم درست کنم.

☐جلسات نویسندگی خلاق یک ساعت است، اما گاهی کار به هشتاد نود دقیقه هم می‌کشد که البته بازخورد هنرجوها نشان می‌دهد نه‌تنها خسته نشده‌اند بلکه مشتاقند بیشتر هم ادامه بدهیم.
بعد از کلاس فایل صوتی را گذاشتم توی کانال دوره. چند کلمه‌یی با ماهان حرف زدم. ماهان در تدارک برگزاری اولین دوره‌ی داستانک‌نویسی خودش است. سایتش را دارد سروسامان می‌دهد. از دیدن دقت و سلیقه‌ی او لذت می‌برم. امیدوارم ذوق زیباشناسانه‌اش را همراه کند با یک پُرکاری مجنون‌وار.
حرف دوره‌ی نویسندگی خلاق است بگذارید این را هم بگویم:‌ فکر می‌کنم برگزاری کلاس بی‌شباهت به برگزاری کنسرت نیست. لااقل برای من جلسات دوره‌ی نویسندگی خلاق چنین حالتی دارد. به خاطر همین می‌کوشم با نهایت انرژی در کلاس حاضر شوم. و درست مانند خواننده‌یی که در هر کنسرت همان آهنگ‌های پرطرفدار همیشگی‌اش را تکرار می‌کند و گهگاهم هم تک‌آهنگ تازه‌یی می‌افزاید، من هم چنین می‌کنم،‌ مطالب مهم قبلی ار به‌‌روز می‌کنم و پاره‌یی از آموخته‌های تازه‌ام را نیز به هر کلاس اضافه می‌کنم.

☐بعد کلاس زدم بیرون.کمی قدم زدم. نگاهی هم به بساط کتاب روی آسفالت انداختم. نود درصد کتاب‌های این حراج به‌دردبخور نیست، اما گاهی بین همین کتاب‌ها جواهر میابی. امشب کتابی از یک نویسنده‌ی ترکیه‌یی، مراد اؤرزیاشار، پیدا کردم. «کپی در برابر اصل» در تبریز چاپ شده. تصویرسازی‌های جالبی هم دارید. عنوان یکی از نوشته‌های کتاب را ببینید:‌ «سن و سال بعضی کلمات».

☐امروز نشد به اندازه‌ی دیروز بنویسم. باید این را بپذیریم که برخی روزها مجالش نیست چند هزار کلمه بنویسم. اما نوشتن هزار کلمه هم بهتر از آن است که هیچی ننویسی. من از ننوشتن،‌ از کم نوشتن، از تفننی نوشتن می‌ترسم. وقتی نمی‌نویسیم همه چیز کدر می‌شود.

☐دانیال مرادی پیام داده که این نوشته‌ها را خیلی دوست دارم. دیشب هم زحمت کشید و یادداشت دیروز را ویرایش کرد. این از حرکت تازه و خلاقانه‌ی دانیال: کافکو. ببینید در همین آغاز چه مقاله‌ی پروپیمانی نوشته‌ درباره‌ی شعر.

☐باور می‌کنید که من با نوشتن همین سطرهای ساده‌ی بالا از اضطراب خودم می‌کاهم و با نیروی بیشتری سراغ کارهایم می‌روم؟

☐خب، حالا وقت برگزاری دومین جلسه‌ی حرکت توسعه فردی است.

☐راستی دیشب کلی خیام خواندم. باید از آن هم بگویم برایتان. نقدن بگویم که به نظرم خیام برای قبل خواب خیلی مفید است. بی‌خیالیِ آرام‌بخشی به آدم تزریق می‌کند که مناسب همان ساعت است. امیدوارم شیفتگان مفاخر ادبیات کهن پارسی رگ گردنشان باد نکند که آی فلانی چرا شاعر و فیلسوف بزرگ ما به سطح آرام‌بخشِ پیشاخواب تنزل داده‌‌ای.

☐این هم از جلسه‌ی دوم حرکت توسعه‌‌ی‌ فردی. ده دقیقه طولانی‌تر شد. بحث درباره‌ی کتاب‌هایی بود که عمده‌ی محتوای آن‌ها پرسش‌نامه است. اشاره‌یی هم شد به مطلب تست استعداد نویسندگی من که زمانی رتبه‌ی اول گوگل در کلید‌واژه‌ی «نویسندگی» بود. هدفم از نوشتن آن پرسش‌نامه نوعی شوخی با مخاطب بود تا بتواند الهام‌بخش او باشد برای کنار گذاشتن نگرانی از کمبود استعداد. نتیجه‌ی پرسش‌نامه می‌گوید با هر نمره‌یی مهم‌ترین نکته این است که بنشینید و بنویسید.
خوشحالم که جلسه‌ی دوم‌ بازخوردهای خوبی داشت. برخی بچه‌ها همیشه در استوری اینستاگرامشان هم از تجربه‌ی حضور در کلاس‌ها می‌‌نویسند. دیدن این استوری‌ها از لحظه‌های شیرین روزهای من است.

☐جزوه‌های نویسندگی خلاق را بگذارم و بروم. مثلن می‌خواستم زودتر بروم. ساعت ده و نیم است. دوست دارم سریع برسم و خواندن سفرنویسه‌ی فرسی را ادامه بدهم.

☐آی دانیال، روی ویرایش تو حساب کنم؟ یا رفع غلط‌های تایپی مطلب بماند برای برنامه‌ی فردایم؟

☐مربع تسخیری: غلط‌های تایپی را از یادداشت امروز زداییدم. بله درست حدس زدید: دانیالم.

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید